اینجا مفسرین بحثی را طرح کردهاند که «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیوةَ» یعنی چه؟ خدا، هم مرگ را آفرید و هم حیات را. حیات امری است وجودی، قابل آفرینش هست؛ مرگ نیستی است، فقدان حیات است، نیستی که دیگر قابل آفرینش نیست. مثل این است که ما نور داریم و سایه؛ سایه همان نبودن نور است، یک امری نیست که قابل خلق و ایجاد باشد. پس چطور در اینجا این تعبیر آمده است که «ألَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیوةَ»؟ این سؤال دو جواب دارد؛ یک جوابش این است که به اصطلاح میگویند:
عدمها و نیستیهایی (فرضاً مرگ نیستی باشد) که از نوع عدم و ملکه است، باز قابل آفرینش است؛ ولی به تبع.
«هُوَ انْشَأَکمْ مِنَ الْارْضِ وَ اسْتَعْمَرَکمْ فیها؛ خدا شما را از زمین به وجود آورد و شما را در زمین استعمار کرد».
«استعمار» از باب استفعال است و از ماده «عمران» گرفته شده است؛ یعنی از شما طلب کرده عمران زمین را. شما را خلق کرده در روی زمین، و مکلف کرده است که زمین را عمران و آباد کنید. پس استعمار یعنی به دنبال آبادی رفتن.
خداوند در قرآن برای قیامت اوصاف و ویژگیهایی را بیان میکند که از جمله آنها، بزرگی و عظمت قیامت است. به این معنا که قیامت روزی بزرگ و با عظمت است که انسانها با آن مواجه خواهند شد و در برابر خداوند یکتا و یگانه میایستند. این روز از جهات دیگر نیز بزرگ و عظیم است؛ زیرا روزی طولانی است که گویی برای آن پایانی نیست؛ چرا که هر روز قیامتی، به اندازه پنجاه هزار سال دنیوی است. البته در آیه 5 سوره سجده، از نظر زمانی، طول هر روز آن به اندازه هزار سال گفته شده است که به نظر میرسد روزهای آن همانند روزهای کوتاه و بلند تابستان، متفاوت باشد.
انسان را به سوی زشتیها سوق میدهد و اگر با عقل و ایمان مهار نشود، سبب سقوط یکباره انسان میشود. «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ» نفس آدمی بدون شک همواره به بدی امر میکند. (أَمَّارَهٌ به معنای بسیار امر کننده است و این همان نفس سرکشی است که انسان را به گناهان فرمان میدهد)