آخر سال تحصیلی بود، بیشتر بچهها غایب بودند، یا اکثراً به شهرها و شهرستانهای خودشان رفته و یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد بدون هیچ تأخیری سر کلاس آمد و شروع به درس دادن کرد.
بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از شاگردان خیلی آرام گفت: «استاد آخر سال است؛ دیگر بس است!»
استاد هم دستی به سر خود کشید و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همینطور که آن را روی میز میگذاشت، خودش هم برای اولینبار روی صندلی جا گرفت.
مدینه، شبانگاهی آرام را سپری میکرد. ستارگان در آسمان میدرخشیدند و کوچههای باریک شهر در سکوتی دلنشین فرو رفته بودند. مالک بن انس، دانشمند جوان، با گامهایی آرام به سوی خانهای میرفت که هر بار از آن عطر ایمان و معرفت به مشامش میرسید.
شاید چهل سال پیش، قبل از سنه ۲۰ میخواستیم به مشهد برویم. آن وقتها اتوبوس بود و سواری خیلی کم پیدا میشد، احیاناً سواریهای کرایه هم پیدا میشد. ما سواری کرایهای پیدا کردیم و میرفتیم مشهد. با ما یک نفر دیگری بود از این متجددها و فرنگیمآبهای خیلی دوآتشهای که تازه از اروپا آمده بود. (میدانید که قبل از سنه ۲۰ یک موج تجدد خاصی بود، یک تجدد خیلی خنک و سرد و فرنگیمآبی و غربزدگی به تمام معنا و بدبینی به هرچه که در شرق هست).
ساکن عراق بود. میگفت: شنیدم که تومان ایران به پایینترین سطح خود در برابر دلار سقوط کرده است. احساس شادی عجیبی کردم و به همسرم گفتم: این یک فرصت بینظیر است، میروم ارز تبدیل کنم تا در سفر آیندهمان به ایران سود ببریم!
به صرافی رسیدم، جایی که مملو از جمعیت بود. صرافیای را که میشناختم صدا زدم و گفتم: عجله کن برایم تبدیل کن، تومان ضربه فنی شد! اما او با لبخندی آرام پاسخ داد: بله، اما نوبتت را صبر کن!
قبیله عاد، در سرزمین احقاف در جنوب شبه جزیره عربستان در میان راه یمن و عمان زندگی میکردند، دارای آب و هوایی ملایم و برکات زیادی که از زمین کسب میکردند و باغهای میوه و کشتزارهای حاصلخیزی بودند، اینان از نظر اندام قدی بلند و بازوان و هیکل قوی و بسیار تنومند داشتند. ولی با این اوصاف جای سپاسگزاری از خدای یکتا، سراغ بتها میرفتند و آنها را میپرستیدند.
در میان صحابه رسول گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) صحابی بلند اختر و پاکیزه گوهری به نام «عثمان بن مظعون» بود که در اخلاص و اطاعت، فردی یگانه و عنصری نمونه، و در کار عبادت منحصر به فرد شمرده میشد. وی در مقام ریاضت چنان بود که بهره دنیایی و حقوق طبیعی و شرایط ادامه حیات مادی خود را از یاد میبرد و به دست فراموشی میسپرد و در این راه چندان پیش رفت که برای رهایی از فکر و شر وسواس، بر آن شد که خود را «خصی» سازد تا خاطرش را از اندیشه مسائل جنسی برهاند.
علت تالیف (الذریعه)، کار جرجی زیدان (در گذشته 1914 م) مورخ معروف بود. او بدون غرض یا با غرض در کتاب مشهور خود، تاریخ آداب اللغه العربیه که تاریخ ادبیات عرب است در 4 جلد، درباره شیعه سخنی بدین مضمون گفت: «شیعه طایفهای بود کوچک و آثار قابل اعتنائی نداشت و اکنون شیعهای در دنیا وجود ندارد».
این شد که آقا بزرگ و دو همردیف و دوست علمیش، سید حسن صدر (متوفای 1354 ه.) و شیخ محمدحسین کاشف الغطاء (متوفای 1373 ه.) همپیمان شدند تا هر یک در باب معرفی شیعه و فرهنگ غنی تشیع کاری را بر عهده گیرند و سخن این نویسنده جاهل را به دهن او باز پس بکوبند.
«یزید بن معاویه» بعد از پدرش فقط سه سال حکومت کرد و در هر سالی هم مرتکب فاجعهای بزرگ شد؛ سال اول، سید الشهداء (علیهالسلام) و یارانش را به شهادت رسانید، سال دوم، مردم مدینه را قتلعام نمود و جوی خون به راه انداخت و در سال آخر حکومتش هم خانهی خدا را به آتش کشید.