امام حسین علیه‌السلام:  شایسته نیست که انسان با ایمان، نافرمانی خدا را مشاهده کند و با بی‌تفاوتی از آن چشم بپوشد؛ بلکه او وظیفه دارد در جلوگیری از منکر اقدامی بکند.  (وسائل الشیعه، ج ۱۶، ص ۱۲۵) 

افطار به جزامی!

در کوچه‌های خاکی و داغ در گوشه‌ای از مدینه، چند مرد با صورت‌های جذامی بر سر سفره‌ای ساده نشسته بودند. دستانشان نحیف، چهره‌هایشان تکیده و نگاهشان پر از اندوه بود، اما نه از درد بیماری؛ بلکه از زخم‌هایی که مردم با نگاه‌های آکنده از ترس و انزجار بر روحشان نشانده بودند.
کسی با آن‌ها نمی‌نشست، کسی به آن‌ها لبخند نمی‌زد. انگار طرد شدن، سرنوشت ابدی‌شان بود. همان روز، در میان لقمه‌های نان خشک و غذاهای ساده، صدای پای کسی از دور شنیده شد.
علی بن الحسین (علیه‌السلام) با وقار و آرامش از کنارشان می‌گذشت. یکی از بیماران، جرئت پیدا کرد و با صدایی لرزان گفت: ای پسر رسول خدا! آیا بر سفره ما نمی‌نشینی؟
امام لحظه‌ای ایستاد. چشمانش با نگاهی پر از مهر، از چهره‌های رنج‌کشیده‌شان گذشت. لبخندی زد و با لحنی ملایم و گرم گفت:
روزه هستم؛ اما شما را دعوت می‌کنم تا دو روز دیگر برای افطار به خانه من بیایید و مهمان من باشید.
دو روز بعد بیماران با دل‌هایی پر از تردید و امید، راهی خانه امام شدند. امام، سفره‌ای گشود و خودش کنارشان نشست و از همان غذا خورد و با لبخند با آن‌ها سخن گفت.
منبع: وسائل، جلد 2، صفحه 457