در کهگیلویه و بویر احمد تا قبل از آمدن تلویزیون، شاهنامه خوانی رونق داشت. هر شب خانواده ها کنار هم جمع می شدند و یک نفر برایشان شاهنامه می خواند. افراد زیادی بودند که سواد نداشتند؛ ولی آنقدر قصه های شاهنامه را شنیده بودند که آنها را از حفظ داشتند. با آمدن تلویزیون، شاهنامه از تخت شاهی به کنج عزلت تبعید شد. حالا مردم ترجیح میدهند قصهها را در تلویزیون بخوانند تا اینکه شاهنامه خوانی داشته باشند.
احمد قوامالسلطنه که سـه دوره نخستوزیری ایران را بر عهده داشت، در سـن هفده سالگی به عنوان دبیر به دربار راه یافت. علت حضور وی در دربار این بود که وی خط را زیبا مینوشت و همین در آن زمان سواد بالایی محسوب میشد. گویا حد اعلای سواد عمومی در این دوره، استفاده صحیح و دقیق از ابزاری به نام قلم بود.
معنای باسواد و بی سواد همواره در حال تغییر بوده است. در زمانهای قدیم اگر کسی تا پنجم ابتدائی درس خوانده بود، فرد باسوادی محسوب میشد؛ اما امروز چنین شخصی را کم سواد میدانیم.
در ابتدای ورود چراغ راهنمایی به تهران، آنها روی یک کوله پشتی نصب شده بودند. مأمور شهربانی آن را روی دوش خود میانداخت و سر چهارراه حاضر میشد. کلیدِ روشن و خاموش در سمت چپ سینه او قرار داشت. مأمور با پشت کردن به ماشینها و روشن کردن یک چراغ به آنها فرمان حرکت یا توقف میداد. بعد هم به سمت دیگر چهارراه میچرخید و چراغ دیگری را روشن میکرد. او میچرخید و چراغها را روشن و خاموش میکرد.