متون رسانهای
در ابتدای ورود چراغ راهنمایی به تهران، آنها روی یک کوله پشتی نصب شده بودند. مأمور شهربانی آن را روی دوش خود میانداخت و سر چهارراه حاضر میشد. کلیدِ روشن و خاموش در سمت چپ سینه او قرار داشت. مأمور با پشت کردن به ماشینها و روشن کردن یک چراغ به آنها فرمان حرکت یا توقف میداد. بعد هم به سمت دیگر چهارراه میچرخید و چراغ دیگری را روشن میکرد. او میچرخید و چراغها را روشن و خاموش میکرد.
تصور کنید عابرانی که برای اولینبار این صحنه را میدیدند، با خودشان چه فکری میکردند؟ چرا این پلیس ها اینطور میچرخند؟ چرا روز روشن، چراغها را روشن و خاموش میکنند؟ چرا به ماشین ها پشت می کنند و چراغ می دهند؟
این بازی نبود، این یک نشانه جدید بود. آن پلیسی که وسط چهارراه میچرخید، داشت با فشار دادن هر کلید از یک تولد خبر می داد: تولد یک زبان جدید؛ زبان راهنمایی و رانندگی. این چراغ ها هر کدام حرفی داشتند. آنها نه برای رفع خستگی رانندگان روشن و خاموش می شدند و نه برای تفریح عابران. هر کدام از رنگها یک فرمان بود؛ سبز یعنی حرکت، قرمز یعنی ایست، زرد یعنی احتیاط.
در ابتدا قبل از اینکه علائم جدید بیاید، برای راهنماییِ رانندگان از تابلو نوشته استفاده میشد؛ مثلاً روی تابلو مینوشتند «آهسته برانید، به جاده اصلی نزدیک میشوید» یا برای تقسیم خیابان به دو قسمت از سنگهای سفیدی که وسط خیابان میچیدند، استفاده میکردند.
به تدریج چراغها و تصاویر جای کلمات و جملاتی را که روی تابلوها نوشته شده بود، گرفتند. یک خط سفید هم جایگزین سنگهای سنگین در وسط خیابان شد.
امروز راهنمایی و رانندگی برای خودش یک زبان مستقل دارد. یک مجموعه کامل از نشانهها، فرمان ها، هشدارها و اطلاعات لازم؛ یک زبان که بسیاری از نشانههای آن تصویری است و رانندگان رنگ ها و نورها را میخوانند. رانندگان علاوه بر زبان مادری، زبان راهنمایی و رانندگی هم آموخته اند. کلمات بخشی از وظیفه خود را به رنگها و نورها سپرده اند. حالا این رنگها هستند که با مردم حرف می زنند. این تصاویر و نقاشی ها هستند که در جاده ها هشدار می دهند. برای هر رانندهای این نقاشی ها و این تابلوهای ساده، لازم و حیاتی است. بهترین جاده ها بدون این علائم، مرگبارترین جاده ها می شود. کسی که این زبان را بلد نباشد، کسی که نتواند این متن ها را بخواند، اگر چهار چشم هم داشته باشد نابیناست. اگر دکتر هم باشد، بی سواد است.
چراغهای راهنمایی یک متن هستند. ما آنها را میخوانیم و طبق آنها عمل میکنیم. ما در کلاسهای آموزشی راهنمایی و رانندگی میخواهیم این زبان جدید را یاد بگیریم. در این کلاسها با الفبای جدیدی آشنا میشویم، الفبای تصاویر. در آنجا میگویند دایره قرمز یعنی ممنوعیت و با توجه به تصویری که در درون دایره قرمز وجود دارد، متوجه میشویم که چه چیز ممنوع است: سبقت ممنوع، پارک ممنوع، توقف ممنوع و یا عبور ممنوع.
آیا تصاویر فقط در راهنمایی و رانندگی زبانی را ایجاد کردند؟ آیا تصاویر فقط در کنار خیابان جای کلمات را گرفته اند؟ خیر، تصاویر از خیابانها به خانه آمدند و تلویزیون تا حدودی جای کتاب را گرفت. تلویزیون هم برای خودش زبانی دارد؛ مانند زبان راهنمایی و رانندگی. تصویر هم یک نوشته است.