امام حسین علیه‌السلام: ای مردم! در کسب صفات زیبای اخلاقی بکوشید و برای به دست آوردن این سرمایه‌های معنوی شتاب کنید.  (کشف الغمه، ج ۲، ص۳۰) 

«غزالی و راهزنان»

غزالی، دانشمند شهیر اسلامی، اهل طوس (روستایی در نزدیکی مشهد) بود. در آن وقت؛ یعنی، در حدود قرن پنجم هجری، نیشابور مرکز و سواد اعظم آن ناحیه بود و دارالعلم محسوب می‌شد. طلّاب علم در آن نواحی برای تحصیل و درس خواندن به نیشابور می‌آمدند. غزالی نیز طبق معمول به نیشابور و گرگان آمد و سال‌ها از محضر اساتید و فضلا با حرص و ولع زیاد کسب فضل نمود و برای آنکه معلوماتش فراموش نشود و خوشه‌هایی که چیده از دستش نرود، آن‌ها را مرتّب می‌نوشت و جزوه می‌کرد. آن جزوه‌ها را که محصول سال‌ها زحمتش بود، مثل جان شیرین دوست می‌داشت.
ادامه مطلب

داستان پذیرایی امیرالمومنین حضرت علی علیه‌السلام از مهمان فقیر

 روزی مردی خسته و گرسنه وارد مسجد پیامبر شد و اظهار گرسنگی کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کسی را به منزل خود فرستاد تا ببیند آیا امکان پذیرایی یک شب از او وجود دارد یا نه؟ فرد به خانه پیامبر رفت و خبر آورد که در خانه ایشان جز آب هیچ‌چیز برای پذیرایی وجود ندارد. پیامبر رو به اصحاب خود کردند و فرمودند: کیست که امشب این پیرمرد را نزد خود مهمان کند؟ صدایی آشنا بلند شد که: ای رسول خدا! من امشب او را مهمان خود، می‌کنم. او امیرالمؤمنین بودند که مثل همیشه در کار نیک، پیش‌گام شده بودند.
ادامه مطلب

دوستی‌ای که بریده شد

شاید کسی گمان نمی‌برد که آن دوستی بریده شود و آن دو رفیق که همیشه ملازم یکدیگر بودند، روزی از هم جدا شوند. مردم یکی از آن‌ها را بیش از آن اندازه که به نام اصلی خودش بشناسند، به نام دوست و رفیقش می‌شناختند. معمولاً وقتی که می‌خواستند از او یاد کنند، توجه به نام اصلی‌اش نداشتند و می‌گفتند: «رفیق...»
آری او به نام «رفیق امام صادق علیه السلام» معروف شده بود؛ ولی در آن روز که مثل همیشه با یکدیگر بودند و با هم داخل بازار کفش‌دوزها شدند، آیا کسی گمان می‌کرد که پیش از آنکه آن‌ها از بازار بیرون بیایند رشته دوستی‌شان برای همیشه بریده شود؟!
ادامه مطلب

داستان پذیرایی امیرالمومنین علی علیه‌السلام از مهمان فقیر

روزی مردی خسته و گرسنه وارد مسجد پیامبر شد و اظهار گرسنگی کرد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) کسی را به منزل خود فرستادند تا ببیند آیا امکان پذیرایی یک شب از او وجود دارد یا نه؟ فرد به خانه پیامبر رفت و خبر آورد که در خانه ایشان جز آب هیچ چیز برای پذیرایی وجود ندارد. پیامبر رو به اصحاب خود کردند و فرمودند: کیست که امشب این پیرمرد را نزد خود مهمان کند؟ صدایی آشنا بلند شد که: ای رسول خدا! من امشب او را مهمان خود، می‌کنم. او امیرالمؤمنین بودند که مثل همیشه در کار نیک پیش‌گام شده بودند.
ادامه مطلب

حفظ آبروی مومن در سیره امام رضا (علیه السلام)

مرحوم کلینی و برخی دیگر از بزرگان به نقل از یسع بن حمزه – که یکی از اصحاب حضرت علیّ بن موسی الرّضا است – حکایت می‌کند:
روزی از روزها، در مجلس آن حضرت در جمع بسیاری از اقشار مختلف مردم حضور داشتم که پیرامون مسائل حلال و حرام از آن حضرت پرسش می‌کردند و حضرت جواب یکایک آن‌ها را
به طور کامل و فصیح بیان می‌فرمودند. در این میان، شخصی بلند قامت وارد شد و پس از اداء سلام، حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت:
ادامه مطلب

اثر وضعی قطع صله ارحام!

استاد فاطمی‌نیا فرمودند: 
یکی از علما - که از دنیا رفته است - از یکی از صلحا برایم تعریف می‌کرد که:
 یک نفر گفته بود: 
من در قسمت بایگانی اداره‌ای کار می‌کردم و پرونده‌های متعدد و بعضاً بسیار مهم می‌آمد و ما در قسمت بایگانی قرار می‌دادیم.
یک روز پرونده بسیار مهمی به دستم رسید. 
چند روزی که گذشت متوجه شدم آن پرونده گم شده است. هر چه گشتم پیدا نشد.
ادامه مطلب

حکایت مرد ماهیگیر

مردی بود که هر روز برای ماهیگیری به دریا می‌رفت. یک روز کلاهش را باد برد و بر روی آب‌های دریا انداخت. مرد به آن سمت دریا رفت و کلاهش را برداشت. همانجا مشغول ماهیگیری شد. یک ماهی صید کرد و به خانه برد، زنش ماهی را پخت. هنگامی که مشغول خوردن بودند، مرواریدی در شکم ماهی دیدند.
روزها گذشت و مرد دوباره بر حسب اتفاق به آن قسمت دریا رفت. آن روز هم یک ماهی صید و دوباره هنگام شام یک مروارید در شکم ماهی پیدا کرد، از فردا آن روز همیشه به آن قسمت دریا می‌رفت و هر روز یک ماهی یک مروارید.
ادامه مطلب

صفحه‌ها