یکی از ویژگیهای مهم هر موجود زنده، مسئله ریزشها و رویشها در وجود اوست. یک انسان زنده و سالم، یا هر موجود زنده دیگری به طور طبیعی در طول دوران زندگی، تعداد زیادی از سلولهای بدنش میمیرند و سلولهای جدید جایگزین سلولهای مرده میشوند. این یک سازوکار منطقی و طبیعی در موجودات زنده و بخشی از حیات مادی و نباتی آنها است و بههیچعنوان گویای مرگ و نابودی کل پیکره موجود زنده نیست؛ بلکه به سبب آنکه سلولهای کهنه، توسط سلولهای سرزنده و تازه جایگزین میشوند، برآیندِ این جایگزینی، سلامت کل پیکر موجود زنده است. تنها در صورتی این مسئله سلامت موجود زنده را به خطر خواهد انداخت که سلولهای مرده بیش از سلولهای زنده باشد؛ یعنی به تعبیری ریزش سلولها بیش از رویش آنها باشد که در این صورت، منجر به فرسودگی و نهایتا مرگِ آن موجود خواهد شد. «انقلاب» نیز یک پدیده زنده و پویاست؛ بنابراین وجود ریزشها و رویشها در آن مانند یک موجود زنده، امری کاملا طبیعی است، بهشرط آنکه رویشها بر ریزشها غلبه داشته باشد.
در منطق دینی، ریزش و رویش، نتیجه طبیعی سنتی از سنتهای الهی به نام «آزمایش» است که با تعبیر قرآنی «فتنه» یا «ابتلا» نیز از آن یاد میشود.
در مصاف با فتنهها و ابتلائات اجتماعی، همواره عدهای ریزش میکنند. عوامل متعددی در این ریزشها موثرند: دنیاطلبی، قدرتطلبی، نداشتن بصیرت، تفکرات التقاطی، ضعف شخصیتی، تاثیر مال حرام، لجاجت، سادهاندیشی و...
این مسئله در طول تاریخ اسلام و ادیان دیگر وجود داشته است. در تاریخ اسلام بعد از رحلت رسول خدا (صل الله علیه وآله وسلم) بسیاری ریزش کردند؛ برخی مرتد شدند، برخی منحرف شدند و به فسادآلوده شدند. نقل است که پس از کشتهشدن زبیر بن عوام در جریان جنگ جمل، شمشیر او را برداشتند و نزد امام علی (علیه السلام)آوردند و حضرت فرمودند: به خدا سوگند، مدتهایی مدید، این شمشیر غم و اندوه را از چهره مبارک رسول خدا میزدود؛ اما افسوس که سرنوشت بدی برای زبیر رقم خورد.
در ادیان گذشته، قوم موسی، عیسی و پیامبران دیگر هم همواره این ریزشها وجود داشته است. در داستان رفتن حضرت موسی به کوه طور جهت آوردن کتاب تورات، بهخاطر چند روز تاخیر از بازگشت موسی، جمع زیادی از قوم بنیاسرائیل کافر شدند. گاه این ریزشها شامل فرزندان و نزدیکان پیامبران مثل فرزند حضرت نوح هم میشد.