در میانه میدان
مهدی جهاندار
با چفیه و جلیقه و قرآن شهید شد
یعنی که در میانه میدان شهید شد
بیچاره آن کسی که به پیمان وفا نکرد
خوشبخت آنکه بر سر پیمان شهید شد
تسبیح و عطر؛ قمقمه آب پس کجاست؟
حدست درست، با لب عطشان شهید شد
چند اسکناس، پول زیادی نمیشود
اما کسی نگفت که ارزان شهید شد!
آنکس که هم کتاب دعا، هم تفنگ را
با هم به جبهه برد، مسلمان شهید شد
بیعشق و بیحماسه و بیشوق و بیامید
بیجنگ و بیمبارزه نتوان شهید شد
من بیحسین ماندم و بَلهُمأضل شدم!
او عاقبتبهخیر شد، انسان شهید شد
به نام شهید
محمد خادم
بعید نیست غمت همچنان شهید بگیرد
بگیرد و همه جا باز بوی عید بگیرد
بعید نیست که چشمش به خاک و خون بنشیند
کسی که خون شهید تو را ندید بگیرد
کسی که دل بدهد به قرار و قولِ غریبه
چه هیچها که از این وعده و وعید بگیرد
اگر که عقل سلیم است غیر پند ز تاریخ
چه میتواند از این ماضی بعید بگیرد؟
حرم کجاست؟ همین کوچه که به نام شهید است
بگو به رهگذرش حاجت و امید بگیرد
بگو به رهگذر چارراه بیطرفیها
همیشه فاصله از دشمن پلید بگیرد
در آزمون غمت مرگ از شروط قبولیست
خوشا که نقش به خون برگهای سفید بگیرد