چراغی در شب!
مدینه، شبانگاهی آرام را سپری میکرد. ستارگان در آسمان میدرخشیدند و کوچههای باریک شهر در سکوتی دلنشین فرو رفته بودند. مالک بن انس، دانشمند جوان، با گامهایی آرام به سوی خانهای میرفت که هر بار از آن عطر ایمان و معرفت به مشامش میرسید.
وقتی به در خانه رسید، لحظهای مکث کرد. بارها و بارها شاهد بود که صاحب این خانه، امام صادق (علیهالسلام)، شب را به عبادت و روز را به روزهداری و قرائت قرآن میگذراند. آهسته در زد. صدای نرم و ملکوتی قرائت قرآن از درون خانه به گوش میرسید. لحظاتی بعد، در باز شد و چهره نورانی امام نمایان شد.
مالک با احترام سلام کرد و گفت: ای فرزند رسول خدا، شما را ندیدهام مگر در یکی از این سه حالت: یا در حال نمازید، یا روزهاید، یا قرآن میخوانید. آیا هیچ زمانی برای استراحت نمیگذارید؟
امام لبخندی زدند و فرمودند: ای مالک، آرامش من در همین لحظات است. آنکه خدا را یاد کند، هیچگاه خسته نمیشود. نور او در دلش روشنی میبخشد و جانش را آرام میکند.
منبع: روائع من حیاة الائمة، ج1، ص164
انتخاب مهم!
در یکی از روزهای گرم مدینه، مردی با چهرهای متفکر نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) آمد.
مرد گفت: یا رسولالله! امروز دو کار مهم پیش رو دارم. از یک سو، جنازهای برای تشییع آماده است و از سوی دیگر، مجلسی از علم برپا شده. وقت کافی ندارم که در هر دو شرکت کنم. کدام را انتخاب کنم؟
پیامبر لبخندی زدند و فرمودند: اگر کسانی هستند که جنازه را تشییع کنند، در مجلس علم بنشین. بدان که یک جلسه علم، از هزار تشییع جنازه، هزار شب عبادت و حتی هزار روز روزه و هزار درهم صدقه و هزار حج مستحب برتر است. چرا که به وسیله علم، خدا پرستیده میشود و راه درست شناخته میشود.
مرد با چشمانی درخشان، تصمیم خود را گرفت و با شوق به سمت مجلس علم رفت، جایی که نور دانایی بر قلبش تابید و مسیر زندگیاش را دگرگون کرد.
منبع: بحارالانوار (چاپ جدید) جلد 1، صفحه 204