مجموع عواملي که موجب سقوط رضا شاه و به قدرت رسيدن فرزندش و نيز سقوط رژيم پهلوی و در نهايت انقلاب اسلامي گرديد، در سه عامل فساد سياسي، اقتصادي و اخلاقي خلاصه مي شوند.
عامل سياسي، همان عدم استقلال و وابستگي شديد امور کشور به بيگانگان به خصوص آمريکا و انگليس بود؛ تا آنجا که پهلوی اول به ايرونسايد و اردشير جی، قول داده بود کاری بدون اجازه آنان انجام ندهد. وابستگی های نظامي به آمريکا و فروش بخش هایی از خاک ايران در زمان رضا خان و فرزندش، نيز ابعاد ديگری از فساد سياسي است.
در بُعد فساد های اقتصادی، واگذاری امتيازات نفتی به انگليس و آمريکا و نيز ثروت اندوزی و اشرافی گری و غارتگری اموال عمومی، آنهم در شرايطی که کشور در فقر و قحطی به سر میبرد، باعث سقوط سلطنت رضاخان گرديد.
رضا خان پس از 20 سال سلطنت، به صلاحديد انگليس و روس، با استعفا از سلطنت کناره گرفت و در حالی که تعادل روحیاش مختل شده بود، کشور را ترک کرد. فرزندش محمد رضا، در حالی از سوی استعمار به سلطنت گماشته شد که ايران، به کشور اشغال شده، با پادشاهی ضعيف، رجالی وابسته و مردمی فقير و سرکوب شده و دچار قحطی، تحت اختيار و تدبير سياست هاي متفقين تبديل شده بود. تلاش روس ها براي گرفتن امتياز نفت شمال و رقابت انگليسی ها و آمريکايی ها با آنان، موضوعی بود که بر بیثباتی سياسی در ايران میافزود. آمريکايی ها نيز از طريق نيروهای ارتش و انتظامی، نفوذ خود را در ايران گسترش میدادند. در اين شرايط محمد رضا پهلوی با کسب حمايت انگليس و آمريکا، توانست با تغيير قانون اساسی قدرت خود را افزايش دهد.