امام حسین علیه‌السلام:  بخشنده‌ترین مردم کسی است که به آنکه امید ندارد و درخواست یاری نکرده، کمک کند و ببخشد. (کشف الغمه، ج ۲، ص۳۰) 

رعايت حقوق همسر

در میان صحابه رسول گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) صحابی بلند اختر و پاکیزه گوهری به نام «عثمان بن مظعون» بود که در اخلاص و اطاعت، فردی یگانه و عنصری نمونه، و در کار عبادت منحصر به فرد شمرده می‌شد. وی در مقام ریاضت چنان بود که بهره دنیایی و حقوق طبیعی و شرایط ادامه حیات مادی خود را از یاد می‌برد و به دست فراموشی می‌سپرد و در این راه چندان پیش رفت که برای رهایی از فکر و شر وسواس، بر آن شد که خود را «خصی» سازد تا خاطرش را از اندیشه مسائل جنسی برهاند. 
روزی پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله وسلم) به حجره یکی از همسران خود درآمدند و چند تن از زنان مدینه را دیدند که در آنجا انجمنی تشکیل داده و به بحث و گفتگو درباره مسائل مربوط به وظایف زن مسلمان پرداخته‌اند. در این میان نگاه حضرت به یکی از آن بانوان افتاد که آثار افسردگی و نشان پژمردگی در سیمایش نمایان و روزگارش حاکی از وضعی آشفته و بی‌سامان بود. قلب ژرف و ضمیر حساس پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از افسردگی و تاثر آن زن به شدت بیازرد و چون از حال و کار و علت ملال و شوریدگی روزگارش پرسیدند، گفتند: او همسر «عثمان بن مظعون» است و افسردگی‌اش بدان سبب است که شوهرش او را از نظر انداخته و یکسره به عبادت پرداخته است. 
همه شب را به نماز می‌ایستد و همه روز را روزه می‌گیرد. پیامبر گرامی (صلی الله علیه وآله وسلم) طاقت تحمل نیافتند و به دیدن فرزند مظعون شتافتند و فرمودند: «آیا تو به من تأسی و اقتدا نمی‌کنی؟» عثمان گفت: پدر و مادرم فدایت چه رخ داده؟ چه چیز خاطر عزیزت را رنجانده است؟ حضرت فرمودند: «آیا روز را روزه و شب را به تهجد می‌گذرانی؟ پسر مظعون گفت: آری. فرمود: چنین مکن؛ زیرا بدنت را به تو حقی و همسرت را نیز بر تو حقی است». 
عثمان، اندرز و فرمان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را اطاعت کرد و مقرر داشت تا حق همسرش را ادا کند. بامداد روز بعد، همسر عثمان بن مظعون شاد و خندان چون نوعروسی رعنا با لباسی خوش‌بوی و زیبا به خانه پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و حجره همسر حضرت درآمد و زنانی که دیروز او را چنان افسرده و دل‌مرده‌اش دیده بودند، در میان گرفتند، و با شگفتی گفتند: در این مدت کوتاه چه اتفاقی افتاده است؟ زن در حالی که از اعماق دل می‌خندید گفت: برای ما همان رخ داده که برای مردم رخ می‌دهد.