به یاد دارم مجروحی را که کالیبر ۵۰ به شانه چپ آن خورده بود و از زیر ناف بیرون آمده بود که ریه این مجروح را عمل کردیم و قسمتی از پانکراس، طحال، کلیه چپ و قسمتی از کبد این مجروح را برداشتیم، حساسیت این عمل بهقدری زیاد بود که دقت بسیاری را میطلبید؛ اما خوشبختانه این مجروح نجات پیدا کرد، همچنین در اتفاقی دیگر گلوله به شکم جوانی اصابت کرده، از کمر وی بیرون آمده و سیاهرگ بدن این مجروح را سوراخ کرده بود، از این رو در یک عمل جراحی از رگ پای بیمار برداشتیم و سوراخها را با ظرافت خاصی پیوند زدیم؛ همچنین این بیمار که ناراحتی عصبی پیدا کرده بود را به کشور دیگری فرستادیم تا درمان شود. پروفسوری که این بیمار را دیده بود و شرح عملی از ما خواسته بود، تعجب کرده که چگونه این مجروح درمان شده است، از این رو نامهای به من نوشته و گفته بود که دست شما دست استادی بوده که این بیمار را نجات داده است.
دکتر بیهوشی را صدا زدم
رئیس حسابداری دانشگاه جندیشاپور در زمان جنگ تحمیلی مجروح و عضلات سمت چپ گردن، عروق، شاهرگها، سیاهرگها، کاروتیک سرخرگ، حنجره، راه غذایی و مری بیمار به صورت کامل قطع شده بود، از این رو بلافاصله از راه تنفس لولهای برای اینکه اکسیژن به این مجروح برسد، قرار دادم و راه خونریزی بیشتر عروق را بستم، سپس دکتر بیهوشی را صدا زدم که اکسیژن از راه لوله تراشه ادامه پیدا کند و بتوانیم بیهوشی را ادامه دهیم، مجروح را که به اتاق عمل بردیم، بخشی از رگ پای وی را برای شاهرگها به ویژه شاهرگ گردن که کاروتید آرتری گفته میشود، پیوند زدیم تا جریان خون را از قلب به سمت چپ مغز برسانیم، سپس شریان خون بیمار که برقرار شد، برای ترمیم راه غذا و تنفس اقدام کردیم، همچنین برای تنفس او از راه دهان لولهگذاری کردیم.
یکی از اساتید دانشگاه شهید بهشتی تهران که تمام شاگردان و رزیدنتهایش، او را استاد بزرگ خطاب میکردند، پس از اینکه شرح عمل را دیده بود، تعجب کرده بود و پس از اینکه مرا پیدا کرد، گفت: دست شما شفابخش است که این بیمار را نجات دادید.