تا پیش از انقلاب، نشانه روشنفکر مآبی و مترقی بودن، در پیروی از تفکر مارکسیستی بود. روشنفکر کسی بود که خود را به قیافه رفیق لنین و رفیق استالین و رفیق مائو درآورد و از آن کلاههایی که صمد بهرنگی به سر میکرد، بر سر گذارد. اصلاً اگر داستان ماهی سیاه کوچولو یا یکی از رمانهای ماکسیم گورکی را نخوانده باشی، روشنفکر به حساب نمیآمدی.
به گفته همین استاد بازنشسته علوم اجتماعی که حالا فاز ضد مارکسیستی هم به خود گرفته (شیوه) گفتمان و ایدئولوژی غالب بر دانشگاه بهویژه علوم اجتماعی، اندیشههای مارکسیستی بود. لیبرالیسم در دانشگاه و محافل روشنفکری جایگاهی نداشت و دانش بورژوایی تلقی میشد.
این انقلاب اسلامی بود که حصار و سلطه مارکسیسم بر دانشگاه و روشنفکری را بر هم زد و گذاشت اندیشههای غیر مارکسیستی نیز علیرغم زاویه داشتن با آنها وارد دانشگاهها شود. چنانکه ترجمه کتابهای ماکس وبر، مربوط به بعد انقلاب است.
بنابراین، روشنفکری ایران به خاطر آزاد شدن از حصار و سلطه مارکسیسم، مدیون انقلاب اسلامی است. اگر این انقلاب شکل نمیگرفت، روشنفکری در همان حصار مارکسیستی همچنان باقی میماند تا فرجی از غرب حاصل شود.
اما ظاهراً حکایت همچنان باقیست. نیاز دانشگاه و جماعت روشنفکری به حصارزدایی گفتمان انقلاب اسلامی همچنان پابرجاست. چون اگر اینان تا دیروز گرفتار حصار مارکسیسم بودند، امروز مبتلا به حصار لیبرالیسم و ایدئولوژی بورژوائی هستند.
و چه چندشآور و پوچ است این حصار جدید. به همین خاطر، رهایی روشنفکری از حصار ایدئولوژی بورژوایی خیلی سخت و دردناک است. راه بیرون آمدن از حصار بورژوازی صعبالعبور است.
گفتمان انقلاب اسلامی، در رهایی دانشگاه و جماعت روشنفکری از این حصار نوپدید، کمک بزرگی است. مشروط بر اینکه جماعت غربگرا و غربزده تا چه اندازه خواهان نجات از ایدئولوژی سرمایهداری و آگاهی کاذبی که پیرامون خود تولید کرده باشد