امام رضا (علیه السلام): هرگاه برای شما پیشامد سختی روی داد، از ما کمک و یاری بجوئید.  (مستدرک‏الوسائل/ج5/ص229)  

حضرت موسى و برخ الأسود

هفت سال در بنی‌اسرائیل قحطی آمد. حضرت موسی علیه‌السلام با هفتاد هزار نفر بیرون رفتند تا دعا کنند که باران بیاید. خداوند متعال به موسی علیه‌السلام وحی فرمود: موسی! چگونه اجابت کنم دعای جمعیّتی را که غرق در گناه هستند و گناهان بر ایشان سایه افکنده است و با خباثت باطن و غیر یقین مرا می‌خوانند و خود را از مجازات من ایمن می‌دانند.
ای موسی! برگرد و برو به نزدیکی از بندگانم به نام برخ که دعا نماید، تا دعای او را بپذیرم. حضرت موسی علیه‌السلام در پی برخ رفت و او را پیدا نکرد. تا اینکه روزی حضرت در کوچه‌ای عبور می‌کرد، ناگهان به بنده سیاه پوستی برخورد کرد، در پیشانی‌اش آثار سجده نمایان بود و چادر شبی به خود پیچیده و گوشه آن را به پشت گردنش گره زده بود. حضرت به نور خدا او را شناخت و بر او سلام کرد و گفت:
اسمت چیست؟ گفت: اسم من برخ است. حضرت موسی علیه‌السلام گفت: مدّتی در جستجوی تو بودیم، حال بیا برویم برای ما دعای باران بخوان. برخ به میان جمعیّت آمد و چنین دعا کرد:
اللَّهُمَّ ما هذا مْن فِعالِكَ وَ ما هذا مِنْ حِلْمِكَ وَ مَا الَّذى بَدا لَکَ انْقَضَتْ عَلَيْكَ عُیُونُكَ أَمْ عانَدَتْ الرِّياحُ عَنْ طاعَتِكَ أَمْ نَفَدَ ما عِنْدَكَ أَمْ إِشْتَدَّ غَضَبُكَ عَلَى الْمُذْنِبينَ، الَسْتَ کُنْتَ غَفَّاراً قَبْلَ خَلْقِ الْخاطِئينَ، خَلَقْتَ الرَّحْمَةَ وَ أَمَرْتَ بِالْعَطْفِ أَمْ تَرینا أَنَّكَ مُمْتَنِعٌ أَمْ تَخْشى الفَوْتَ فَتُعَجِّلُ بِالْعُقُوبَة؛ خدایا! این خشکی و قحطی، کار تو نیست، و این سخت‌گیری بر بندگان از بردباری تو نیست. چه آشکار شده بر تو، که چشمه‌های تو کم آب شده است؟! آیا بادها از فرمانبری تو روگردان شده‌اند؟! یا آنچه نزد توست به پایان رسیده است؟! یا خشمت بر گنه‌کاران شدّت یافته است؟! آیا تو پیش از آفریدن معصیت‌کاران، آمرزنده نبودی و رحمت را نیافریدی؟ مگر به مهربانی دستور ندادی؟ آیا می‌خواهی با این سخت‌گیری، شوکت خود را به ما نشان دهی، آیا می‌ترسی فرصت از دست برود و ما نمیریم، پس قبل از مردن ما، در کیفر شتاب نمودی؟!
هنوز برخ نرفته بود که باران رحمت خدا سرازیر شد، و بارش بنی‌اسرائیل را فرا گرفت. برخ در بازگشت به حضرت موسی علیه‌السلام گفت: دیدی چگونه با پروردگار مشاجره کردم و او چگونه با من لطف و انصاف نمود.
از بزرگ‌ترین الطاف الهی بر بندگان این است که اسرار عموم مردم را پنهان نگه داشته و باطن‌ها را بر یکدیگر پوشیده می‌نماید، تا از اسرار و نقشه‌های درونی آگاهی نیابند؛ بنابراین به زندگی و ارتباط در امور به گونه عادی مشغول هستند. 
اگر پرده کشی بر ظاهر اعمال انسان‌ها نبود، اجتماع متلاشی شده و کار به سختی می‌کشید و هیچ‌کس میل و علاقه‌ای به رابطه قلبی نداشت و بیشتر بندگان خدا از این نعمت نهانی آگاه نیستند و نمی‌دانند که آبروی فردی و اجتماعی آنان در گرو رحمت الهی است.
اگر روزی گوشه‌ای از این پرده برای رسوایی یا آزمایش کنار رود، هیچ‌کسی قدرت زندگی با دیگران حتی با نزدیکان خود را نخواهد داشت.