جامعه ایران در سالهای اخیر از دو واقعه فرهنگی، ضربات جبرانناپذیری را دریافت کرده است. این وقایع در حالی محقق شده که در هر دو، رهبر انقلاب حساسیت بینظیری را نشان دادند و مردم نیز با رهبر خود همنوا و همراستا بودند. در چنین شرایطی این سوال مهم مطرح است که چرا با وجود این همنوایی و پیروی و حتی تلاش حلقههای میانی، همچنان نهتنها مشکل لاینحل مانده؛ بلکه جامعه با سیل خسارات پایانناپذیر مواجه است.
۱. با وجود تکرار و تأکید بیسابقه رهبری بر جلوگیری از ول ماندن فضای مجازی و ضرورت حکمرانی بر آن، چنان این فضا رهاست که اینستاگرام و تلگرام بدون هیچ مانعی مروج محتوای ضد نظام و ضد دین هستند و تا مغز استخوان، در جامعه رسوخ کردهاند. خطر جنگ ترکیبی، در بیخگوشمان، سوریه را منهدم کرد و دست و چشمان هزاران لبنانی را گرفت؛ اما در اینجا واتساپ آزاد شد و وعده آزادسازی پلکانی سایر پلتفرمهای صهیونی داده شد. تفکر و شعور مردم را بههیچ گرفتند و بهجای محدود کردن پهنای باند، دم از رانت فروش فیلترشکن زدند. دبیر شورایعالی فضای مجازی، بعنوان نماینده شورا در تریبون رسانه ملی، در برابر سادهترین اشکالات به رفع فیلتر، بیپاسخ، واماند و آب از آب تکان نخورد. نخبگان نوشتند و هشدار دادند و گروهها بازنشر کردند؛ اما فریاد نخبگان و مردم بهجایی نرسید. اکنون، در شرایطی قرار داریم که شقیترین افراد، خوراک فکری فاسد برای جامعه ما میسازند و ما نمیتوانیم جلوی نشر میلیونی آن را در دبستانها و دبیرستانهای خود بگیریم. در مسئله حکمرانی فضای مجازی، با وجود همداستانی امام و امت و نخبگان، فریادها بیاثر بود.
۲. در سوی دیگر میدان، با وجود عبارات صریح و بیسابقه رهبری در لزوم دخالت حکومت، و تعیین حدود شرعی و سیاسیِ بیحجابی، بیش از دو سالونیم است که حجاب از دست رفته و بیتردید در تابستان امسال ملت شاهد مفهوم واقعی برهنگی خواهند بود. کار از تأیید و حمایت از گروههای تذکر لسانی، به تخریب متحصنین روبروی مجلس رسید. نه عزمی در حمایت از قانون وجود دارد، نه حرکات مفید و منطقی و عالمانه در بدنه مردمی مطالبهگر. مدیریتِ توان و غیرت و اخلاص ذیقیمت مردمی بهدست غیرمتخصصین هیجانزده، حرکتهای تنشزایی بههمراه داشت که موجب سخره و سوءاستفاده مخالفان قانون و حکم الهی شد و عرصه را برای خوانشهای اشعریگونه از امنیت ملی باز کرد. در این عرصه نیز نخبگان صاحبفن، مکرر در مکرر نوشتند و گفتند، و ترکیب امام و امت حاضر بود؛ اما فریادها به جایی نرسید و همچنان مسئولین از پاسخ و اقدام بهراحتی و بیهزینه فرار میکنند.
۳. رصد دقیق آنچه تاکنون در این دو عرصه رخ داده، نشان میدهد، در طول زنجیره موجود در شکلگیری حرکتهای موثر فرهنگی، یعنی رهبر، مردم و حلقات میانی، یک نقص راهبردی در حلقه سوم، یعنی حلقههای میانی و نخبگان وجود داشته است. اگر چه نخبگان انقلابی نسبت به جبهه مقابل و نیز جماعت محافظهکار در اقلیت قرار دارند؛ اما مواضع قدرتمند، حکیمانه و پرمخاطبی داشتهاند. اما آنچه مانع رسیدن این مواضع به غایات خود شده را میتوان در دو دسته، مورد توجه قرار داد. اول آنکه، این صاحبان اندیشه و جبههپردازان مردمی، دارای یک جبهه منسجم و اتاق فکر واحد و مقرّ تصمیمسازی نیستند. در واقع پس از آقای «مصباح»، جبهه انقلاب به یک ناجبهه ناپایدار و متزلزل تبدیل شده که نمیتواند نیروهای انقلابی را چه در سطح نخبگانی و چه در سطح مردمی، بسیج و همصدا کند. دوم آنکه، خود این نخبگان، تعریف و تصویر دقیقی از اتصال به بدنه مردمی ندارند و در تفسیر اندیشههای خود و ارائه ترجمه میدانیِ قابل فهم و اجرا، دچار ضعف هستند.
۴. اگرچه به یقین میتوان گفت در حال حاضر کسی به وزانت آقای «مصباح» که جمع بین صلاحیتهای علمی، معرفتی، سیاسی و فقهی باشد، در این جبهه وجود ندارد؛ اما تشکیل مجمعی از عقلاً و اهل معرفت و صاحبان تجربه و دانش و تخصص میتواند این وضعیت نابسامان را که موجب تاختوتاز باطل، و بیثمر ماندن تلاشهای حق، و خصوصاً اشتباهات محاسباتی و خوانشهای ناصواب از کلام رهبری و در نهایت لغزش از مسیر درست شده، سامان بخشد. این امر از هر اقدامی واجبتر و ضروریتر مینماید. چهاینکه، تجربه اخیر نشان میدهد تا این مهم، محقق نشود، تلاشها بیثمر میماند. باید گروهی قابل اعتنا و اعتماد تشکیل شود، تا امکان رسیدن به وحدت آرا و رویهها حاصل آید.