امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

تاثیر معلم صالح

«یزید بن معاویه» بعد از پدرش فقط سه سال حکومت کرد و در هر سالی هم مرتکب فاجعه‌ای بزرگ شد؛ سال اول، سید الشهداء (علیه‌السلام) و یارانش را به شهادت رسانید، سال دوم، مردم مدینه را قتل‌عام نمود و جوی خون به راه انداخت و در سال آخر حکومتش هم خانه‌ی خدا را به آتش کشید.
پس از مرگ یزید، عده‌ای از درباریان به امید ادامه‌ی حکومت یزید، دور پسرش را گرفتند و گفتند تو باید جانشین پدر شوی و او نیز پذیرفت. قرار شد همه‌ی مردم، در مسجد جمع شوند تا سخنان حاکم جدید را بشنوند. بعد از اجتماع مردم، حاکم جدید مسلمانان؛ یعنی پسر یزید به مسجد آمد و بر بالای منبر رفته و بعد از حمد و ثنای خداوند بر خلاف انتظار حاضران، نسبت به پدرش یزید و جدّش معاویه اعتراض کرد و حکومت را حق علی و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) دانست و گفت: «اینک حکومت، حق امام علی ابن الحسین (علیه‌السلام) است و من نمی‌توانم بار این مسئولیت را تحمل کنم و حق مسلم اولاد پیامبر خدا  (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را غصب نمایم.»
همهمه در میان جمعیت پیچید و مادرش از میان مجلس زبان به اعتراض گشود و گفت: «ای کاش! لکه‌ی خونی بودی و به دنیا نمی‌آمدی تا من چنین روزی را نمی‌دیدم!».
او گفت: «آری، ای کاش! به دنیا نمی‌آمدم تا پسر پدری چون یزید باشم.» سپس از منبر پایین آمد و به سوی خانه‌اش رفت و از همه دوری جست و آن قدر غصه خورد تا در سن 23 سالگی مرد. بعد از تحقیق و بررسی دریافتند که تربیت صحیح یک معلم صالح، او را این‌چنین تحت تأثیر قرار داده که به خاطر خدا از همه چیز بگذرد.
منبع: داستان ازدواج و تربیت، ص54، جهاد با نفس، ج1، ص18