جامعه ایران در سالهای اخیر از دو واقعه فرهنگی، ضربات جبرانناپذیری را دریافت کرده است. این وقایع در حالی محقق شده که در هر دو، رهبر انقلاب حساسیت بینظیری را نشان دادند و مردم نیز با رهبر خود همنوا و همراستا بودند. در چنین شرایطی این سوال مهم مطرح است که چرا با وجود این همنوایی و پیروی و حتی تلاش حلقههای میانی، همچنان نهتنها مشکل لاینحل مانده؛ بلکه جامعه با سیل خسارات پایانناپذیر مواجه است.
«در سایه سرو» در مقابل آثار ایرانیای که پیش از این برنده جایزه اسکار شده بودند، تفاوتهای برجستهای در محتوا دارد. اثری بیمهابا که در ارائه کجروایتی ششدانگ از جامعه ایرانی، گوی سبقت را از رقبا ربوده است. قصه، قصه اکنون ایران و مردم و حکومت آن است. در نگاه اول، این تنها یک نمایش ضد جنگ است؛ اما عمیقتر که بنگری، در سایه سرو، اثری ضد نظام جمهوری اسلامی و در پی القای وجود شکاف بین حکومت و ملت است.