اصحاب عَقَبَه، گروهی از صحابه پیامبر بودند که در راه بازگشت از غزوه تبوک، قصد ترور پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را داشتند. اما خداوند پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را از توطئه آنها آگاه کرد. پیامبر آنها را لعن نمودند؛ ولی نام آنها را برای مردم فاش نکردند و از مجازات آنها منصرف شدند. برخی محققان، جریان اصحاب عقبه و توطئه ترور پیامبر را مربوط به وقایع حجه الوداع دانستهاند.
برخی احادیث، به وجود ۱۲۴ هزار پیامبر در طول تاریخ دلالت میکند. این احادیث در کتابهای حدیثی شیعه، مانند من لایحضره الفقیه، امالی شیخ صدوق، بصائر الدرجات، الخصال و کامل الزیارات ذکر شده است. برخی عالمان اهل سنت نیز، روایتی از ابوذر نقل کردهاند که شمار پیامبران را ۱۲۴ هزار ذکر کرده است.
هنگامی که موسی (علیهالسلام) به حدّ رشد و بلوغ رسید، روزی وارد شهر (مصر) شد و در بین مردم عبور میکرد، دید دو نفر گلاویز شدهاند و همدیگر را میزنند، یکی از آنها از بنیاسرائیل، و دیگری «قبطی»، یعنی از فرعونیان بود، در همین هنگام بنیاسرائیل از موسی (علیهالسلام) استمداد نمود.
از آنجا که موسی (علیهالسلام) میدانست فرعونیان از طبقه اشرافی هستند و همواره به بنیاسرائیل ستم میکنند، به یاری مظلوم شتافت و تصمیم گرفت از ظلم ظالم جلوگیری کند.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در طول دعوت به اسلام و یکتاپرستی و ترک بُتها، همواره دچار موانع و کارشکنی از طرف کفار و مشرکین میشد و در صف اول مخالفان «ابولهب» عموی پیغمبر و همسرش «امجمیل» که خواهر ابوسفیان و عمه معاویه بود، از سرسختترین و بدزبانترین دشمنان پیغمبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند.
بیتردید یکی از بهترین یاران امام هشتم (علیهالسّلام) ابوجعفر احمد بن محمد ابینصر، معروف به بزنطی است. او که تا سال ۲۲۱ ق زنده بوده، افتخار شاگردی سه امام را داشته است: امام کاظم، امام رضا و امام جواد (علیهمالسّلام). اما شاید همراهی وی با امام هشتم بسیار چشمگیر بوده که در برخی روایات از وی با عنوان «صاحب الرضا» یاد شده است.
وی روایات متعددی را از امام هشتم (علیهالسّلام) گزارش کرده است. او دانشمندی فقیه و محدث و مؤلف و همواره مورد تایید اهلبیت (علیهمالسلام) بوده است.
واژه «عفریت» یکبار در قرآن کریم، در داستان حضرت سلیمان (علیهالسّلام) مطرح شده است. آنجا که میفرماید: «قالَ عِفْریتٌ مِنَ الْجِنِّ اَنَا آتیکَ بِهِ قَبْلَ اَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِکَ وَ اِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ اَمین»؛ عفریتی از جنّ گفت: من آن تخت را نزد تو میآورم پیش از آنکه از جای خود برخیزی و من نسبت به این امر، هم توانا و هم امینم.
قوم یونس علیه السلام مردمی بودند که در منطقه نینوا در اراضی موصل زندگی میکردند. آنان از قبول دعوت یونس علیه السلام امتناع داشتند. ایشان سی و سه سال مردم را به خداپرستی و دست برداشتن از گناه دعوت کردند، جز دو نفر کسی به ایشان ایمان نیاورد، یکی شخصی به نام روبیل و دیگری به نام تنوخا
روبیل از خانوادهای بزرگ و دارای علم و حکمت بود و با یونس سابقه دوستی داشت. تنوخا مردی بود عابد و زاهد، و کارش تهیّه هیزم و فروش آن بود.
یونس علیه السلام از دعوت قوم خود طَرْفی نبستند، به درگاه حق از قوم نینوا شکایت بردند، عرضه داشتند:
«یسع» نام یکی از معدود پیامبرانی است که نامش در قرآن کریم و در کنار نام پیامبران بزرگی؛ مانند حضرت اسماعیل آمده است. این نام به صورتهای مختلف قرائت شده است که قرائت مشهور آن «الیَسَع» است
«وَ اذْکُرْ اِسْماعِيلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْاَخْيارِ؛ و به یاد بیاور «اسماعیل» و «یسع» و «ذا الکفل» را که همه از نیکان بودند»
«اصحاب صفه» یا «اهل صفه»، گروهی از مهاجران فقیر بودند که به دلیل نداشتن خانه و زندگی و یا فامیل در شهر مدینه، ناگزیر ابتدا بخشی از مسجدالنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را برای جا و مکان برگزیدند و در آنجا استراحت میکردند و سپس صفّهای (سایبانی) برای آنان در کنار مسجد آماده شده و به آنجا منتقل شدند.
آنان اهل سختی و ریاضت بودند که مستقیماً از معدن نبوت کسب فیض میکردند و در جنگهای اسلامی شرکت کرده و مخلصانه جهاد مینمودند؛ از این رو بعضی از آیات قرآن در فضیلت، صفا، پاکی و قداستشان نازل شده است.