حجتالاسلام غلامرضا اسدی میگوید: روزی محضر آقا بودیم که ایشان فرمودند:
«یکی از دفعاتی که مرا به زندان بردند، با خود فکر میکردم اگر به من گفتند روی این تخت زندان بخوابم، آیا اختیار با خودم است یا نه. وقتی داخل زندان رفتم، برخلاف تصور من، مأمور اجازه هیچگونه صحبتی به من نداد. هنوز به سلول وارد نشده بودم که بازجوی ساواک آمد و سیلی محکمی به صورتم نواخت. بعد لگد محکمی بر سینهام کوبید، و من روی تختی که لحظهای پیش تصورش را میکردم، افتادم! دیگر مجال حرکت کردن به من نداد و شروع به زدن نمود.
پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، زیاد به منزل آقای خامنهای رفتوآمد میکردم. یک روز دیدم فرشهایی که همیشه در اتاقشان گسترده بود، نیست. موضوع را از ایشان پرسیدم. ایشان فرمودند: آنها را فروختیم.
فرشها را سیزده هزار و سیصد تومان فروخته بودند. از ایشان پرسیدم: پول آن را چه کردید؟ فرمودند: ده هزار تومانش را دَه تا گلیم خریدم و به خانه ده طلبه بردم. آنها به تازگی ازدواج کرده بودند و در خانه خود فرش نداشتند. من با این گلیمها، خانه آنان را فرشدار کردم.
مقام معظم رهبری درباره سفیرانی که به خاطر دادگاه میکونوس، کشور ایران را ترک کرده بودند، با قاطعیت فرمودند: لازم نیست سفرایی که رفتهاند به ایران برگردند، سفیر آلمان حق ندارد بیاید تا زمانی که ما بگوییم. مدتی گذشت، آنها دیدند ایران نسبت به سفیران کشورهای اروپایی اعتنایی نمیکند و فشارهای آنها تاثیری ندارد، بالاخره مجبور شدند شبانه تمام سفیرانشان را به ایران برگردانند تا ورودشان به ایران از دید خبرنگارها و رسانهها مخفی بماند؛ زیرا برایشان خیلی ذلتآفرین بود که یک کشور جهان سومی که زمانی مستعمره آنها بوده است، اینگونه برخورد کند.
در آغاز جنگ تحمیلی، آیتالله خامنهای با دکتر چمران در ستاد جنگهای نامنظم فعالیت میکردند. ایشان در آن زمان، هم امام جمعه تهران، هم نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع و هم نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بودند. چنین شخصی با این مسئولیتها، مانند یک بسیجی خاکی در جبهه حاضر بود و هرگز از گلوله و شهادت نمیهراسید.
این رهبر شما به ریاستجمهوری رسید. مولوی گلمحمد در خانه او بود. تعریف میکرد که ده روز مهمانش بودم، حتی چای هم نیاوردند. به او گفتند؛ چون از کوپن استفاده میکنیم چای و قندمان تمام شده! ایشان هیچوقت هم به رخ کسی نکشید زهدش را. بیرون که میآید زیباترین لباس و عبا را میپوشد؛ مجلّل، پاک، تمیز و مرتب میآید؛ اما در خلوت، زهد دارد.
ما در طول جنگ 12 روزه اسراییل علیه ایران، جلساتی هم داشتیم، نظراتمان را هم مستمرّاً برای ایشان ارسال میکردیم، بازخوردش هم به ما میرسید و کاملاً مشهود بود؛ الان هم که بعد از جنگ، ارتباطات ما بیشتر است. ایشان در راهشان خیلی بااطمینان گام برمیدارند و این رفتارشان خیلی شبیه به امام است.
شهید مطهری وقتی امام را در پاریس دیده بودند، فرمودند که ایشان چهار «آمَنَ» داشت: آمِن به هدف، آمِن به راه، آمِن به ملّت، آمِن به خدا.
بنده در تمام ملاقاتهای خصوصی با مسئولان و ائمه جمعه سفارش میكنم كه تقویت آیت الله خامنهای، تقویت نظام و انقلاب است؛ خداوند را شُكر كنید كه ایشان در تمام مسائل و خطرها پیشگام بودهاند و واقعاً ناخدای خوبی در این دریای توفانزده هستند.
ما چه حكومتی را بپذیریم كه در رأس آن، مثل آقای خامنهای را پیدا كنیم؟ كی بهتر از ایشان است كه با تمام وجود مقابل دنیای زورگو و بیمنطق ایستاده، و دنیا هم از ایشان حساب میبرد؟ ما باید به ایشان كمك كنیم.
یکی از اسناد ساواک که ارتباط مقام معظم رهبری را با نسل جوان مورد تاکید قرار میدهد، سند شماره 3003/9 به تاریخ 8/1/1353 است که مینویسد: مطهری از اینکه نماز جماعت سیدعلی خامنهای در مشهد (توسط ساواک) تعطیل شده، ابراز ناراحتی کرده و گفته است: سید علی خامنهای از نمونههای ارزندهای است که برای آینده موجب امیدواری است و در این مدت کوتاه در مشهد کارهای پرثمری انجام داده که یکی از آنها جمع کردن جوانان روشنفکر حوزه و دانشگاه است.
سلاله الابرار، ص 88، به نقل از اسناد ساواک، آرشیو وزارت اطلاعات، ش 27؛ به ارزیابی 573 مرکز اسناد انقلاب اسلامی