بیشتر حالت اهل بهشت، جسمانی بیان شده است؛ یعنی این حالات بیشتر با اهل بهشت جسمانی منطبق است: «مُتَّکئینَ عَلی فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ اسْتَبْرَقٍ وَ جَنَی الْجَنَّتَینِ دانٍ» اهل بهشت تکیه میزنند بر فراشها و بر بساطهایی که بطائن آنها (بطانه یعنی آستر، در مقابل ظهاره) از استبرق است. استبرق نوعی حریر را میگویند. لفظ «استبرق» لفظ به اصطلاح عربی الاصل نیست و از زبان دیگر- که ظاهراً زبان فارسی باشد - در زبان عربی وارد شده است و میگویند معرَّب «ستبرک» است. «ستبر» همان است که ما میگوییم و به معنی کلفت است. نوعی دیبا را که ضخیمتر بوده است «ستبرک» میگفتند، بعد که به زبان عربی آمده است «استبرق» گفتهاند.
«وَ جَنَی الْجَنَّتَینِ دانٍ» میوههای هر دو بهشت نزدیک است. میوه را از آن جهت که قابل چیدن است میگویند نزدیک است. مقصود این است که در اختیار کامل اهل بهشت قرار دارد؛ یعنی تلاشی [لازم نیست؛] مثل دنیا نیست که دار تلاش و کوشش و بذر پاشیدن و بعد به عمل آوردن باشد، تابع اراده است، هر طور که بخواهند آنان برای آنها حاضر است.
«فیهِنَّ قاصِراتُ الطَّرْفِ لَمْ یطْمِثْهُنَّ انْسٌ قَبْلَهُمْ وَ لا جانٌ». اینجا «فیهِنَ» به صورت جمع آورده شده، گفتهاند به اعتبار اینکه برای هر فردی، از این بهشتها وجود دارد؛ یعنی در این بهشتها که برای همه افراد وجود دارد، زنانی هستند - به تعبیری که [مترجم] دارد - فروهشته چشم. این «فروهشته چشم» را دوجور میشود [بیان] کرد: یکی اینکه توصیف جسمانی چشم باشد؛ همین چیزی که ما میگوییم خِمارآلود، چشمِ خمار که چشمْ خماری خودش نوعی زیبایی است.