

مهدی جمشیدی
۱. ولیّفقیه به قدر خواست و اراده نیروهای سیاسی و مردم، بضاعت حرکت به سوی آرمانها دارد. البته او میکوشد که چنین میل و کششی را پدید بیاورد و یا تشدید کند؛ اما نباید از او انتظار معجزه داشت. این عالَم، عالَم انتخابهای آزادانه و اختیاری است و از این مسیر است که انسان به کمال میرسد. ولیّفقیه، در پی استقرار استبداد دینی نیست و نمیخواهد منطق شاهانه در پیش بگیرد و جبر و قهر و غلبه را برگزیند؛ بلکه او به دنبال بیدار و فعّالکردن وجدانهای ایمانی و ارادههای معنوی است تا رشد و تعالیِ وجودی، تحقّق یابد. بههرحال، آنچه که رخ میدهد، محدود است به امکانهای اینچنینی که خارج از اراده وی است. اگر نخبگان، میدانداری نکنند و به سوی حق فرانخوانند، و جامعه نیز درگیر هیجانهای کور و لجاجتهای کودکانه باشد، ولیّفقیه نیز دچار انقباض میشود و نمیتواند آرمانهای انقلابی را مستقر سازد. بنا نیست که در همهجا، با تصرّف در نفوس و وجدانها، راه حق هموار گردد؛ بلکه اصلِ حرکت تکاملی، متوقف بر اجتماعِ عللِ اینجهانی و ظاهری است. ازاینرو، آن هنگام که خواص و مردم، همراهی و همدلی دارند، شاهد پیشروی انقلابی هستیم و در غیر از این، پسروی رخ میدهد. ولیّفقیه، قوّهها را به فعلیّت تبدیل میکند و استعدادها و قابلیّتها را در افق حیات انقلابی، بارور و شکوفا میسازد؛ اما اگر خواستها و ارادهها، سمتوسوی دیگری داشته باشند، طرح انقلاب نیز گرفتار تعلیق میشود. برایناساس، هرچه از پیشرفت و تعالی و تکامل در میان است، ناشی از این همافقی و همگرایی است و هرچه از توقف و سقوط و انحطاط به چشم میخورد، از شکاف و تعارض میان امام و امّت برمیخیزد. نقصانها و سستیها و لغزشهایی که اینک در عالَم انقلابی مشاهده میشوند، جملگی برآمده از ناسازگاری نخبگان و جامعه با طرح ولیّفقیه هستند؛ هرچند ولیّفقیه در رأس قدرت سیاسی است و عوام، او را مؤاخذه میکنند.