جنگ روانی هم با تبعیت از اصول کلی جنگ دارای پایهها و ارکانی است؛ هرچند میان جنگ نظامی و جنگ روانی از نظر ابزار و روشها تفاوتهای فاحشی وجود دارد. «محمد حسن زورق» در کتاب «ارتباطات و آگاهی» در مقایسه جنگهای روانی و عملیات روانی و عملیات نظامی معتقد است: هدف از ارتباطات تخریبی و عملیات روانی و جنگها و عملیات نظامی، تحمیل اراده بر حریف است؛ اما عملیات روانی و تهاجم فرهنگی، نسبت به عملیات نظامی دارای مزیتهایی است. او این مزیتها را چنین برمیشمارد:
1. عملیات روانی و ارتباطات تخریبی، «جنگ سپید» یا «جنگ تمیز» است که در آن مهاجم، به انفجار و قتل و خونریزی دست نمیزند و خود را در مقابل افکار عمومی، به صورت یک نیروی خشن وانمود نمیکند؛ ولی نتایجی که از عملیات خود میگیرد، مانند عملیات نظامی است؛ یعنی میتواند اراده خود را بر حریف مغلوب تحمیل کند و مغلوب نیز از همه نتایجی که بر هر عملیات نظامی دیگری مترتب است، رنج میبرد و دچار ضعف قدرت ملی، کاهش قدرت تولید، افزایش فقر، سوءتغذیه و بهداشت و ضعف در تصمیمگیری و… میشود، در حالی که نمیداند و نمیتواند به درستی مسئول رنجهای خود را بشناسد و او را متهم کند؛ بنابراین غالباً خود را متهم و مقصر فرض میکند.
2. عملیات روانی و ارتباطات تخریبی، بسیار ارزانتر از عملیات نظامی است.
3. در عملیات روانی، چون عامل دست به عملیات نظامی، نظیر تخریب و انفجار نمیزند و عموماً بدون تابلو و علامت سیاسی حرکت میکند و فقط با کار فرهنگی اقدام به تخریب ارزشها، هنجارها، منشها و رفتارهای اجتماعی میکند، معمولاً به آسانی قابل شناسایی نیست و حتی گاه، به عنوان یک نخبه مورد ستایش و تشویق نیز قرار میگیرد.
4. در عملیات نظامی، برنده و بازنده هر دو خسارت میبینند؛ ولی از آنجا که خسارت بازنده بیشتر از خسارت برنده است، برنده احساس پیروزی کرده و پیروز شناخته میشود؛ ولی در عملیات روانی و ارتباطات تخریبی، بازی میتواند باخت - برد به نفع برنده باشد؛ بدین معنی که بازنده مقداری از توان خود را از دست میدهد؛ ولی این توان از دست رفته، به وسیله برنده جذب میشود و گروههایی از مخاطبان به صورت طرفداران عامل مهاجم درمیآیند و در صورتی که عملیات روانی با مهارت اجرا شود، جزء هواخواهان عامل مهاجم میشوند و به نفع آن عمل میکنند.