انیمیشن «در سایۀ سرو» در پی القای شکاف بین حکومت و ملت
27 فروردين, 1404 - 17:34dehghani
آزاده محمودیان
«در سایه سرو» در مقابل آثار ایرانیای که پیش از این برنده جایزه اسکار شده بودند، تفاوتهای برجستهای در محتوا دارد. اثری بیمهابا که در ارائه کجروایتی ششدانگ از جامعه ایرانی، گوی سبقت را از رقبا ربوده است. قصه، قصه اکنون ایران و مردم و حکومت آن است. در نگاه اول، این تنها یک نمایش ضد جنگ است؛ اما عمیقتر که بنگری، در سایه سرو، اثری ضد نظام جمهوری اسلامی و در پی القای وجود شکاف بین حکومت و ملت است.
روابط پدر و دختری که دو نسل متفاوت ایران را نمایندگی میکنند، در همجواری دریای جنوب، زخمیِ جنگی است که پیشتر، سلامت روان پدر را ربوده و رابطه پدر و فرزندیاش را تاروتیره ساخته. اگرچه محبتی عمیق بین آن دو هست؛ اما زخمِ اعصاب پدر که سلامتش را بر روی عرشه لنج خود و هنگام دفاع در برابر حمله دشمنان از دست داده، عمیقتر از آن است که دیگر حتی محبت نیز امیدِ درمان باشد. نسل گذشته در این اثر، با آن ریش بلند و سیگارهای پیدرپیاش، جنگزده و خشونتگرا و ناکارآمد است؛ میخواهد اما نمیتواند و نسل جدید، صلحاندیش، مهربان، زندگیگرا و ناامید از تغییر اوضاع، چمدانش بسته و آماده مهاجرت است. گسست نسلی و فقدان زبان مشترک و نبود اندک امیدی به احیای زندگی، حکایت ارتباط این پدر و دختر است.
اما لنج که اکنون زهواردررفته و شکسته و نیمهغریق است، در این روایت، نماد حکومت ایران و آرمانها و غایات آن است. اگرچه روزی زیبا، و با بادبانهای برافراشته بوده؛ اما امروز حتی نمیتواند قاب عکسِ زمانِ شکوهش را بر دیوارش نگه دارد.
اما اتفاق این روایت کجاست؟ آنجا که درست در لحظهای که توان دخترک طاق شده و بار مهاجرت و ترک پدر بسته، نهنگی در خشکی ساحل روبروی آنان گیر میافتد. پدر و دختر تمام تلاش خود را برای بازگرداندن نهنگ به دریا میکنند؛ اما زور آنها به نجات نهنگ عظیمالجثه نمیرسد. نهنگ این روایت، نماد جامعه ایران و تلاش آنان برای آزادی و زندگی است و دریا نماد جامعه جهانی است. از نگاه این روایت، مردم ایران برای نجات خویش چارهای جز بازگشت به دامان جامعه جهانی ندارند، و عذاب اکنونِ آنان نیز ثمره همین دورافتادگی است. دخترک (نماینده دختران و زنان ایران) سعی میکند بدن نهنگ (آزادی و زندگی) را مرطوب و زنده نگه دارد، و اینجاست که پارچههای رنگارنگ روی بدن نهنگ، بهطور عجیبی همان روسریها و شالهای بر سر چوب نهاده سالهای اخیر را یادآور میشود.
اما مرد بیمار که همچون لنج، از دوران توانایی و شکوهش بسیار دور افتاده، در سرانجامِ داستان، همان لنجی را که یادآور غرور و عظمتش میدانست، برای نجات نهنگ غرق میکند. روایت، آشکارا این امر را به مخاطب القا میکند که باید میان لنج (گذشته آرمانی) و نهنگ (زندگی و آزادی) یکی را انتخاب کرد. پس مرد در آخرین گام حیاتش، دمنهنگ را به لنج میبندد، و به جان لنج میافتد، آن را در هم میشکند و در صحنهای که غایت روایت را تصویر میکند، همینطور که لنج فرومیرود، نهنگ به دل دریا باز میگردد و نجات مییابد. داستان آینده مردم ایران و حکومت آن، از حنجره این روایت ناصواب همان شعار بیفرجامِ براندازی حکومت، برای نجات ملت است. این روایت بهطور بدیهی متأثر از اغتشاشات ۱۴۰۱ است که تاکنون در قالبهای گوناگون روایت شده و اکنون در جامه پویانمایی، در اسکار برجسته گشته است. اعلان مواضع دو سازنده این پویانمایی پیرامون وضعیت ایران، چه در مراسم اسکار و چه در مصاحبه با یورونیوز، مؤید این خوانش از اثر آنهاست. عجیب آنکه یک نهاد رسمیِ فرهنگی، تهیهکننده این تولید ضدفرهنگی است! باید پرسید آیا کانون پرورش فکری کودکان میدانسته بیتالمال را هزینه چه محصولی کرده یا چنین نهاد حساسی از فهم اقلّی نمادها در تولیدات هنری بیبهره است؟! که اینچنین فضا را برای سوءاستفاده از فضای امن هنری کشور، فراهم آورده است. مسئولین فرهنگی باید به یاد بسپارند که «... غرب نیز این جایزه را بیهوده به کسی نمیدهد. آنها ممکن است منت گذارند و جوایز را به جهانسومیها هم اعطا کنند؛ اما شرط نخستین آن، وابستگی به تفکر غربی است».