امام حسین علیه‌السلام:  بخشنده‌ترین مردم کسی است که به آنکه امید ندارد و درخواست یاری نکرده، کمک کند و ببخشد. (کشف الغمه، ج ۲، ص۳۰) 

از غرب‌گرایی تا غرب‌زدگی!

در برخورد با مسئله غرب و برای یافتن چاره‌ای برای درمان دردهایی که خود محصول مشترک استبداد داخلی و استعمار خارجی بود، برخی از سیاستمداران، روشنفکران، علما و رجال دینی و سیاسی از نظر فکری یا سیاسی و یا هر دو، موضع‌گیری‌هایی داشتند که عمدتاً تدافعی و در ابعاد مختلف و با تاثیرات فراوان بود. 

مروری بر نخستین رویارویی‌ها با غرب و اولین واکنش‌ها
عقب‌ماندگی کشورهای اسلامی از قافله علم و صنعت، مسئله‌ای است که در قرون اخیر موجد و محرک تحولات فکری، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی فراوانی شده، این در حالی است که مسلمانان زمانی نه چندان دور، طلایه‌دار علوم و فنون مختلف بودند و سرقافله کاروان علم و هنر. به هر حال انحطاط و عقب‌ماندگی داخلی که عنصری خارجی با نام استعمار به تشدید آن پرداخت، در قرون اخیر مشکلاتی با ابعاد و آثار و عوارض فکری ـ فرهنگی، سیاسی ـ نظامی و اقتصادی ـ اجتماعی را به وجود آورد. این مشکلات نیز به نوبه خود، مسلمانان بلاد مختلف و اقشار گوناگون جوامع مسلمان اعم از سیاستمداران، روشنفکران، علما و متفکران را به واکنش واداشت. 
در برخورد با مسئله غرب و برای یافتن چاره‌ای برای درمان دردهایی که خود محصول مشترک استبداد داخلی و استعمار خارجی بود، برخی از سیاستمداران، روشنفکران، علما و رجال دینی و سیاسی از نظر فکری یا سیاسی و یا هر دو، موضع‌گیری‌هایی داشتند که عمدتاً تدافعی و در ابعاد مختلف و با تاثیرات فراوان بود. در یک تقسیم‌بندی کلی، واکنش‌های مختلفی را که در برابر دو مسئله انحطاط داخلی و استعمار خارجی که پیوندی تنگاتنگ با یکدیگر داشته و علت بسیاری از مشکلات عقب‌ماندگی‌ها و محرومیت‌های جوامع اسلامی در قرون اخیر بودند، می‌توان دو جریان مشخص را تمییز داد. این دو جریان عبارت‌اند از: 1 ـ جریان پیروی از تمدن غرب 2 ـ جریان اصلاح و احیای تفکر دینی. در این مقال به علت گستردگی مبحث، به تشریح جریان اول یعنی پیروی از تمدن غرب پرداخته شده و بررسی جریان دوم به مقال و مجالی دیگر موکول می‌شود. 
جریان پیروی از غرب نسبت به جریان دوم که می‌توان از آن تعبیر به اصلاح‌طلبی دینی نمود، از تقدم تاریخی نسبی برخوردار است. این جریان به طور مشخص توسط طیف و گروهی دنبال می‌شد که در فرهنگی سیاسی ـ اجتماعی معاصر به روشنفکران شهرت دارند. در یک نگاه کلی، ترکیب اجتماعی این گروه عبارت است از: برخی از سیاستمداران و رجال سیاسی، اداری، نظامی، صاحبان مشاغل و دانشجویان. 
طیفی که از آنها با عنوان روشنفکران یاد شد، از لحاظ روان‌شناختی انگیزه‌ها و اهداف گوناگونی داشتند و از نظر نحوه نگرش و شیوه تفکر و نوع جهان‌بینی تحت تاثیر نحله‌های فکری ـ فلسفی اروپا با آرا و نظریات ناهمگون و نامتجانس بودند. آنها به لحاظ همین جنبه‌ها، وسیع‌ترین و متنوع‌ترین جریان را به وجود آوردند و به نام‌های گوناگونی چون غربگرایان، غربزدگان، متجددان، نوگرایان و دنیاگرایان نامیده می‌شدند که این گوناگونی، خود از همان وسعت و تنوع و اختلافات درونی و داخلی در این جریان حکایت می‌کند. 
در این جریان، دو طیف و دسته قابل تمییز و تشخیص از یکدیگر وجود دارند؛ دسته اول، نویسندگان کسانی نظیر سر سید احمدخان هندی که بیشتر از نظر فکری و فرهنگی پیروی از تمدن غرب را تجویز می‌کردند و می‌توان از آنها تعبیر به غربگرایان یا غرب باوران نمود و دسته دوم که به عنوان فعالان سیاسی تقلید و تبعیت همه‌جانبه از غرب، پذیرش مطلق نظام ارزشی، سیاسی، اقتصادی ـ اجتماعی غربی‌ها را تجویز می‌نمودند. از جمله چنین افرادی در ایران باید از میرزا ملکم خان نظام الدوله و سید حسن تقی‌زاده نام برد که توصیه‌شان «فرنگی شدن از فرق سر تا نوک پا» بود.
از مشخصات اصلی این جریان می‌توان تقلید و تبعیت همه‌جانبه در همه جنبه‌ها از نهادها، ارزش‌ها، گرایش‌ها و الگوهای غربی و فرهنگ و تمدن غرب، خودباختگی و بی‌هویتی و جهت‌گیری‌های مبتنی بر سکولاریسم، ماتریالیسم، اومانیسم، لیبرالیسم و ناسیونالیسم را ذکر کرد. این جریان تمامی ارزش‌ها، گرایش‌ها و مایه‌های فکری، اجتماعی، تاریخی، فرهنگی، دینی و تمدن گذشته خود را بدون ملاک و معیار دقیق و میزانی محکم و طبق موازین و معیارهای نارسای غربیان رد می‌کند و هر گونه امور و پدیده‌های جدید را به صرف نو تازه بودن به عنوان علم، ترقی و پیشرفت دربست می‌پذیرد. 
سردمداران سیاسی جوامع اسلامی نیز روش و رویه صحیحی در مواجهه با غرب اتخاذ نکردند. برخی از آنها قدم در همان راهی گذاردند که روشنفکران غربزده پیش پای آنها نهاده بودند. در این میان زمامداران مصر و عثمانی به عنوان دو کشور بزرگ اسلامی در حالی که در آغاز روند غربگرایی، هنوز اروپا و غرب را بزرگ‌ترین خطر سیاسی می‌دانستند؛ اما بزودی برای جبران عقب‌ماندگی و ضعف خود در حالی که سودای احیای شکوه و عظمت سابق خود را در سر داشتند، خواستار مقابله به مثل و شکست دادن دشمن با سلاح خود او شدند. در این روند آنها تاکتیک‌ها، سازمان و تسلیحات نظامی غرب را اخذ کردند و به تدریج با ناکافی یافتن آن، به اقتباس نارسا از روش‌ها و نهادهای اداری و آموزشی غرب دست زدند و بدون مبنا و چهارچوب مستقل، تدریجاً در همان مسیر غربی شدن قرار گرفتند و با شکست در برابر سیاست و اقتصاد اروپا و غرب، نه تنها عقب‌ماندگی جوامعشان را رفع نکردند؛ بلکه گرفتار بحران هویت نیز شدند. آنان با خودباختگی تمام در برابر جلوه‌های علمی و تمدنی غرب، از چهره استعماری و غارتگرانه آن غفلت کرده و اعلام داشتند که غرب دشمن نیست؛ بلکه پناهگاه و ملجأیی است که باید برای نجات خود به آن پناه ببریم. در ایران جریان پیروی از تمدن غرب را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: اولین گروه افرادی هستند نظیر ملکم خان، مستشار الدوله و میرزا حسین‌خان سپهسالار که شعار حکومت قانون و نظام پارلمانی را سر می‌دادند و گروه دوم افرادی نظیر آخوندزاده و طالبوفاند که سنگ سوسیال ـ دموکراسی را به دو سینه می‌زدند. گروه اول به رغم طرح مسئله قانون و شعار طرفداری از اصلاحات در نظام سیاسی، از نظام‌های غربی و نویسندگان اروپایی نظیر اگوست کنت و جان استوارت میل متاثر بودند. آنها در تسریع روند غربگرایی و غربی‌سازی گام برمی‌داشتند و به فکر نوسازی مستقل و اصلاح بومی و ملی آن‌گونه که امیرکبیر آن را دنبال کرد، نبودند. گروه دوم نیز که از سیستم‌ها و تفکرات اروپاییان و نویسندگانی نظیر ولتر، روسو و منتسکیو تاثیر پذیرفته بودند، به تناقضات فکری فراوانی دچار شدند. در این میان اظهارنظر حمید عنایت درست به نظر می‌رسد. عنایت از نویسندگان و متفکرین معاصر در نقد حرکت روشنفکران دو قرن اخیر ایران از میرزا صالح تا سید حسن تقی‌زاده و روشنفکران وابسته به جریان‌های فکری گوناگون دهه‌های اخیر با اشاره به ناتوانی آنان در «شناخت انتقادی غرب» و طرفداری آنان از فرهنگ و تمدن غربی، مخالفت‌ها و موافقت‌های صوری و سطحی و قالبی آنان را تقلیدی و غیر مستقل خوانده و در این باره می‌نویسد: «[روشنفکران غربزده] خود در گسترش شیوه‌های سطحی و قالبی فکر اروپایی در ایران موثر بوده‌اند؛ زیرا اگر در میدان سیاست به جنگ غرب می‌رفتند، در میدان فرهنگ مرید و مقلد غرب بودند. بدین سبب هم کسانی که در برابر هجوم غرب به ناسیونالیسم پناهنده شدند و هم کسانی که انتقاد مارکسیسم از سرمایه‌داری غرب دستاویز حملاتشان بر غرب است و هم آنان که اعتراض‌های اخلاقی یا شبه عرفانی برخی متفکران معاصر غربی را به تمدن مادی اروپایی رهنمود خویش ساخته‌اند، همگی به نحوی سخنان خود متفکران معاصر غربی را از ولتر و منتسکیو و روسو گرفته تا مارکس و نیچه و اشپنگلر و توین بی و هیدگر در بدگویی از غرب بازگفته‌اند؛ ولی در این بازگویی کمتر از اندیشه خود مایه گذاشته‌اند و نیز کمتر به زمینه اجتماعی و تاریخی آن سخنان توجه کرده‌اند.» منادیان این جریان به دلیل عدم استحکام و تمرکز نظری دقیق و روشن، شناخت عمیق و جامعی نسبت به غرب و اصول ارزش و ملاحظات روش‌شناختی دانش و تمدن آن نداشتند. آنان با نگرش سطحی به پدیده‌ها و غفلت از اصول و مبانی آنها، به تناقضات اساسی در دیدگاه‌ها و نظریات خود دچار شدند. در واقع روشنفکران غرب‌گرا به هیچ وجه به شالوده‌ها و مبانی تمدن غرب و اساس و بنیادی که پیکره و تمدن غرب بر آن استوار شده توجه و شناختی نداشتند، آنان آشکارا از این واقعیت غافل بودند که تمدن غرب متشکل از مدرنیته، مدرنیسم و مدرنیزاسیون است که در این بین مدرنیته همان اساس و شالوده فلسفی تمدن غرب بود که در زرق و برق مدرنیسم و مدرنیزاسیون مخفی مانده و چشمان ظاهربین روشنفکران غرب‌زده از رویت آن عاجز بودند. با چنین مایه‌های اندک و سطحی‌نگری‌ها و خودباختگی‌ها و تقلید و تبعیت از غرب، عمده روشنفکران ایران و جهان اسلام از تبیین ریشه‌های اساسی و ساختاری نابسامانی‌های داخلی و مسئله غرب عاجز ماندند و به زوال گراییدند و یا اینکه جز در پیوند با استعمار و غرب و اتکای به آن و بورژوازی در حال رشد وابسته و استبداد حاکم نتوانستند به قدرت و موقعیتی دست یابند و یا در رأس هرم سیاسی باقی بمانند.