استاد مصباح با درسها، سخنرانیها، مقالات و کتابهایش، گام بلندی در ترویج "فلسفۀ اسلامی" در ایران معاصر، برداشت. همچنین تدریس آثار ایشان در حوزه و دانشگاه، در رواج فلسفۀ اسلامی در این دو نهاد اثرگذار بوده است. اهمیت این موضوع، هنگامی بهتر درک میشود که به مخالفتهایی که با فلسفه در بسیاری از محافل سنتی میشود، توجه داشته باشیم. در چنین فضایی، تدریس و ترویج فلسفه، دشوار و گاه پرهزینه است. در مؤسسات زیر نظر ایشان مانند؛ «مؤسسۀ در راه حق»، «بنیاد فرهنگی باقرالعلوم» و «مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)»، صدها مشتاق فلسفه، پرورش یافتند که بسیاری از آنها از اساتید و پژوهشگران موفق فلسفه، و برخی از آنها از فیلسوفان صاحبنظر هستند. در این مؤسسات، دانشپژوهانی که در رشتههای دیگر غیر از فلسفه اشتغال دارند نیز، موظف به گذراندن دورههایی از فلسفه هستند و بهاینترتیب هزاران نفر در این مؤسسات علمی، با فلسفه آشنا شدهاند. نقش استاد مصباح در ترویج فلسفه در حوزه، دانشگاه و در سطح جامعه، چشمگیر بوده است. افزون بر این، جوانان حوزوی و دانشگاهی بسیاری از سراسر جهان، بهویژه دنیای اسلام و خاصه در میان شیعیان، با بهرهمندی از اندیشههای این استاد، به "فلسفۀ اسلامی" روی آوردهاند. طلاب مسلمان خارجی، در حوزۀ علمیه و دانشجویان و محققانی از سراسر جهان از جمله عراق، لبنان، پاکستان، افغانستان، هند، اندونزی، مالزی، اروپا، آمریکا، روسیه و برخی کشورهای آفریقائی - مستقیم یا غیرمستقیم - از آثار و درسهای این استاد بزرگ، فلسفه آموختهاند و مروّج فلسفه، در کشورهای خود هستند. ارزش این امر، هنگامی بهتر فهمیده میشود که توجه کنیم ترویج فلسفۀ اسلامی و تفکر فلسفی در جهان اسلام، به بسط عقلانیت و مقابله باتعصب و تحجر، میتواند نقشی سازنده داشته باشد.
دیگر حوزههای معرفتی آیتالله مصباح
فلسفهورزی و فعالیت فلسفی با همۀ ابعاد و ساحاتش، تنها بخشی از تلاش علمی و مجاهدۀ فکری آن عالم ربانی بود. منظومه فکری و معرفتی استاد مصباح، در فلسفۀ او خلاصه نمیشود. آیتالله مصباح، از برجستهترین اسلامشناسان معاصر است. رکن اصلی نظام معرفتی آیتالله مصباح را، اندیشۀ دینی او تشکیل میدهد. ایشان در طول عمر بابرکتش، فعالیتهای علمی و آموزشی عمیق و گستردهای در حوزۀ معارف اسلامی، از عقاید و اخلاق تا معنویت و اجتماعیات اسلامی داشته است. وی در این بخش نیز همچون فلسفه؛ اهل تفکر، نقد، خلاقیت، نوآوری و نظریهپردازی بوده است. در این حوزه نیز در تألیف، تدریس و ترویج معارف و تربیت جمع پرشماری از دانشپژوهان در رشتههای مختلف معارف اسلامی؛ همچون کلام، تفسیر، و حدیث، توفیقات درخشان داشته است. او هم مباحث سنتی اعتقادی را در قالب و صیاغتی نو و با تحلیلی ابتکاری عرضه میکند، و هم به طرح مباحث جدید کلامی مانند؛ رابطۀ علم و دین، نظریۀ تحول انواع و دین، و پرسشها و چالشهای بسیاری که در عصر جدید در حوزۀ دین طرح شده است، میپردازد. تفسیر موضوعی قرآن و شرح بسیاری از احادیث و ادعیه و تدوین نظاممند عقاید و آموزههای اسلامی، بخشی از مجاهدتهای علمی آن استاد بزرگ در این حوزه بوده است که جا دارد بهتفصیل، در باب آن سخن گفته شود.
یکی از دغدغههای مهم استاد مصباح در سراسر عمرشان، پرداختن به علومانسانی بوده است. ازآنجاکه بنای جامعۀ اسلامیِ موفق و تمدن اسلامیِ مطلوب، بدون علومانسانی مطلوب، میسر نیست و تنها باتکیهبر فلسفه، کلام و علوم دینی سنتی، نمیتوان به این هدف رسید، ما به علومانسانی سازگار با آموزههای اسلامی نیازمندیم. تمدن جدید غربی، علومانسانی متناسب با خود را تولید کرده است که ما البته از آن بینیاز نیستیم؛ اما هرگز نمیتوانیم این علوم را بدون اصلاح و بازسازی بپذیریم. همۀ آنچه در این علوم عرضه میشود، حاصل تجربۀ علمی نیست؛ بلکه بسیاری از دعاوی این علوم، مبتنی بر تفکر مادی و سکولار است که تناسبی بافرهنگ اسلامی ندارد. ما ضمن استفاده از این علوم، ناچاریم آنها را بر اساس فکر و فرهنگ اسلامی، بازتعریف و بازسازی کنیم تا بتوانیم از آن علوم بهره ببریم. این امر برای کارآمدی نظام اسلامی ضروری است. برخلافِ بسیاری از کسانی که از اسلامیسازیِ علومانسانی دم میزنند؛ اما آشنائی با این علوم ندارند، استاد مصباح به مطالعه در این علوم پرداخته و در رشتههای مختلفِ این علوم (همچون جامعهشناسی، روانشناسی، اقتصاد، سیاست، تعلیموتربیت، حقوق، و مدیریت) دیدگاههای خاص خود را، طرح کرده است. همچنین برای رسیدن به این هدف، برنامهریزی درازمدت کرده و برای پیگیری این هدف، مؤسساتی را تأسیس کرده است. تأسیس «دفتر همکاری حوزه و دانشگاه»، یکی از اقدامات اساسی در این راه بود. در این دفتر، اساتید علومانسانی مختلف از دانشگاه، همراه با اساتیدی از حوزه علمیه، به همکاری پرداختند و گامهایی در این زمینه برداشتند؛ اما برنامۀ اساسیتری که استاد مصباح طراحی کرد، تأسیس «مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)» است. در این مؤسسه که برنامههای آن تلفیقی از نظام آموزشی حوزه و دانشگاه است، دانشپژوهان در رشتههای گوناگون علومانسانی، مشغول آموزش و پژوهش هستند. این دانشپژوهان که هم علوم حوزوی و هم علومانسانی دانشگاهی را میآموزند، برای مشارکت در تولید علومانسانی و اجتماعیِ متناسب با آموزهها و فرهنگ اسلامی، تلاش میکنند. حاصل این کوششها، تولید صدها پایاننامه، کتاب، مقاله و چندین مجلۀ علمی در حوزههای مختلف علومانسانی است.
یکی از ویژگیهای برجستۀ آیتالله مصباح که در فلسفه و اندیشۀ دینی و فعالیتهای علمی و آموزشی ایشان دیده میشود، این است که ایشان علاوه بر رسوخ در علوم اسلامی، عالِم به زمان است؛ به این معنا که با دانش، فرهنگ، نیازها و چالشهای روزگارش آشناست. برایناساس است که او میتواند به پرسشهای نو پاسخ دهد. این ویژگی است که نظام فکری ایشان را، هماهنگ با مقتضیات زمانه و پاسخگو به نیاز انسان مسلمانِ معاصر میکند و او را قادر میسازد که منظومۀ معرفتی مناسب با زمان را، طراحی کند. پیش از ایشان علامۀ طباطبائی، شهید مرتضی مطهری و شهید سید محمدباقر صدر چنین مسیری را طی کردند. البته روشن است که عالِم به زمان بودن، امری نسبی است و دسترسی به علوم و اندیشههای جدید در حوزههای علمیه، درگذشته چندان آسان نبوده است. میتوان گفت که این چهار متفکر و اسلامشناس، ستونهای اصلی اندیشۀ شیعیِ معاصر به شمار میروند. «پایبندی به عقلانیت»، «رسوخ در سنت»، «زمان آگاهی»، و «اندیشۀ نظاممند و ناظر به حیات انسان مسلمان امروز»، ارکان اصلی منظومۀ فکری این چهار متفکر را تشکیل میدهد. افقهایی را که آن سه استاد گشودند و نهالی که آنها غرس و آبیاری کردند، به دست آیتالله مصباح در مسیر شکوفایی و بالندگی قرار گرفت و امید میرود که باهمت شاگردان و رهروان این بزرگان، به ثمره و نتیجۀ نهایی که ظهور تمدن اسلامی متعالی است، منتهی شود.
اینان عالمان نواندیشی هستند که با اعتقاد و التزام به منابع اصیل اسلامی، یعنی کتاب و سنت، و بدون تأثر از مدرنیته، اما با آگاهی از فرهنگ عصر و توجه به مقتضیات زمان، کوشیدهاند منظومۀ معرفت دینی خود را، بازسازی و عرضه کنند. این جریان، متفاوت با جریان علمای سنتی است که بافرهنگ زمانه بیگانه است و به مقتضیات زمان توجهی ندارد. همچنین، متفاوت است با جریان روشنفکران مسلمانی که با تأثر از مدرنیته، و بدون التزام کامل به سنت، میکوشند قرائتی از اسلام را ارائه دهند که مهمترین دغدغهاش سازگاری با «مدرنیسم» است.
غایت این اندیشهورزی، حرکت به سمت ایجاد تمدن اسلامی است؛ حرکتی که پرچم آن را امام خمینی به دست گرفت و امروز در دستان آیتالله خامنهای است. این دو بزرگ، ضمن برخورداری از چنان منظومۀ فکری و معرفتی، و موهبت شخصیتیِ بیبدیل، توانستند اندیشۀ اسلامی را از ساحت نظر به صحنۀ عینی اجتماع آورده، گامهای بلندی در نیل به ارزشها و آرمانهای اسلامی بردارند.