داود مهدوی زادگان
زنان مسلمان و بلکه زنان دیندار جهان بر پایه آموزههای وحیانی، بیحجابی را خدشه بر شرافت تن میدانند؛ بلکه اساسا هیچ بانوی شرافتمندی نیست که مطلق ناپوششی و عریانی را خدشه بر شرافت تن نداند.
سوال:
1. اشاره کردهاید که نسبیگرا هستم و فرمودهاید: اگر امری عادلانه و اخلاقی باشد، چطور ممکن است مغایر با درک و فهم اجتماعی و عرفی از عدالت و اخلاق باشد؟
بدون این که بخواهم وارد این بحث شوم، اما نسبیت را قبول ندارم. بههرحال معیارهایی(هرچند اندک) وجود دارد که گَرد نسبیت و تاریخ بر رخسار آنان نمینشیند. اما به اتکا آن چه در جامعهشناسی خواندهام و به سبکهای زندگی در ادوار مختلف تاریخ و مردمشناسی آشنا شدهام، دریافتهام که چه تفاوتهای معناداری میان ساکنان فرهنگها وجود دارد. بگذارید مثال بزنم:
تنبیه کودکان در امر تعلیموتربیت (از سوی والدین و مربیان)، که امروزه آن را کنشی غیراخلاقی ارزیابی میکنیم، در روزگاری نهچندان گذشته و در ادبیات تاریخی ما، موجه انگاشته میشد.
شوهردادن دختران با سن کم را بهویژه با مردان با سنین بالا که امروزه غیرعادلانه میدانیم، در روزگار پیشین رواج داشته است.
پاسخ پرسشتان این است که بله ممکن است امری از نظر شما عادلانه و اخلاقی باشد؛ اما با درک اجتماعی از اخلاق و عدالت سازگار نباشد. بله ممکن است. تمام تاریخ، سرشار از همین ممکن بودنها است. چه چیزهایی را که انسان امروز،آن را ناعادلانه و غیراخلاقی میداند که درگذشته با درک از عدالت و اخلاق مردمان آن روزگار، سازگار بوده است.
2. به دلیل این که بادقت بیشتری مفاهیم را بکار ببریم، مجبورم به نکتهای اشاره کنم. پاکدامنی در معنای فرهنگی( آن چه عرف از آن میفهمد)، یعنی خویشتنداری در رفتار جنسی. پاکدامنی که معادل فارسی عفت است، خویشتنداری قوهی شهوت جنسی است. از این رو تاکید میکنم که بیحجابی را و حتی عریانی را نمیتوان با بیعفتی و یا آلودگی دامن، مساوی گرفت.
باتکیهبر اشارهی خوب شما به شرافت تن، اما میتوان از واژهی دیگری بهره برد و آن "حیا " است. در کاربرد عمومی زبان فارسی، کسی که پوشش عرفی را رعایت نکند، بیحیا میخوانند. در این جا از واژهی بیعفت و آلودهدامن استفاده نمیشود. آن که پوشش شرعی را رعایت نکند، گفته میشود حجاب را رعایت نکرده است؛ اما کسی که پوشش عرفی را رعایت نکند، گفته میشود بیحیایی کرده است.
3. وقتی از فطرت سخن میگویید، دیگر نمیتوانید از فطرت اجتماعی ما ایرانیان سخن برانید؛ زیرا فطرت(اگر چنین چیزی وجود داشته باشد) یک امر عام انسانی است. اگر این سخن را بپذیرید، آنگاه باید به این پرسش پاسخ داد که چرا جز اندکی در جهان، سایرین حجاب ندارند؟ این چه فطرتی است که همگی خلاف آن عمل میکنند؟
4. عرض من این نبود که من و یا دیگران حس صیانت از شرافت تن را نمیفهمیم و یا فاقد آن هستیم،(فکر میکنم همگی بر این نکته مشترک هستیم که تن شریف است)، اما در کجا با یکدیگر متفاوت میشویم؟ در این که چه چیزی، شرافت تن را از میان میبرد. مسلما بانوان بیحجاب جهان، شرافت تن را محترم میشمارند؛ اما نزد آنان بیحجابی شرافتشان را مخدوش نمیکند.
5. و نکتهی آخر، بر مبنای استدلال شما پرسشی مطرح کردم که گویا خوب مطرح نشده بود و شما آن را درنیافته بودید.
سوالم این بود: اگر حجاب برای صیانت از شرافت تن است، و بیحجابی شرافت تن را از میان میبرد؛ چرا فقه، حد لازم پوشش شرعی برای مردان را پوشاندن عورتین میداند؟ آیا تن مردان شریف نیست که اینچنین حکم راندهاند؟
خرسندم که میفرمایید نسبیگرا نیستید. چون نسبیگرایی باب گفتگو را مسدود میکند و طبعا باید ذاتگرا باشید و در این صورت، وقتی عرض میکنم " اگر امری عادلانه و اخلاقی باشد، چطور ممکن است فهم اجتماعی و عرفی از عدالت و اخلاق با آن مغایر باشد ". فهم اجتماعی طریق علمی - و نه طریق علم - برای شناخت امر عادلانه است. اختلافات فرهنگی که به چند مورد از آن مثال زدید، در تشخیص است و نه جعل و اعتبار امر اخلاقی؛ لذا باید هر یک از فرهنگها برای تشخیص خود، استدلال بیاورند. اگر استدلال ضرورت نداشت، سقراط در گوشهای آرام میگرفت و اینقدر فرهنگ مردم آتن را به چالش نمیکشید. گیرم جامعه امروزی، شوهردادن دختران کم سن را ناعادلانه میداند؛ ولی چرا باید برداشت امروزی را بر برداشت دیروزی ترجیح داد. اینجاست که فلسفه، مزاحم فرهنگ عامه میشود. فیلسوف، ساکت نمینشیند و مطالبه دلیل میکند. پس برای اسکات فیلسوف، یا باید فلسفه را ساکت کرد و یا فیلسوف. آتنیها راه دوم را انتخاب کردند و سقراط را محکوم به مرگ کردند؛ ولی امروزیها راه کمدردسرتر را انتخاب کردند و نسبیگرایی را بر کرسی نشاندند. بنابراین، اگر راه اسکات خصم را در پیش نگرفتهاید، تفاوت فرهنگها را پیش نکشید. مضافا اینکه فرضا جامعهی دیگر، امری را که جامعه ایرانی عادلانه میداند، از نظر آنها ناعادلانه است، ولی نظر آن جامعه دیگر، مسموع نیست؛ چون ما اکنون در جامعه ایرانی زیست میکنیم .
پاسخ :
دوست عزیز، تلاش شما برای جدایی پاکدامنی از حجاب، بیثمر است و دستاوردی ندارد. میفرمایید پاکدامنی خویشتنداری قوه شهوت جنسی است. بنابراین، بیحجابی و عریانی را در بر نمیگیرد؛ بلکه بیحجابی و عریانی را بیحیایی میگویند. با این حساب، پاکدامنی را از مفهوم اخلاقی حجبوحیا، جدا کردید. درحالیکه مفاهیم اخلاقی، زنجیرهای بههمپیوسته هستند. تمام مفاهیم اخلاقی را میتوان در یک مفهوم اخلاقی جمع کرد و همینطور بالعکس. درست مانند مفاهیم غیراخلاقی است. شخص دروغگو فقط دروغ نمیگوید؛ بلکه او با چنین وصفی آمادگی هرگونه خلاف اخلاقی را دارد. آیا شخص بیحیا میتواند خود را ملتزم به پاکدامنی بکند؟ مسلما خیر. علاوه، با این استدلال، صیانت از شرافت تن را از پاکدامنی جدا کردید. درحالیکه پیشتر، آن را بهعنوان پاکدامنی و عفاف قبول کردید؛ بلکه «پاکدامنی» نفی بیحجابی و عریانی هم هست. بدیهیترین مصداق آن، شهوت بیحجابی و عریان گری است. زنی که با برهنگی و بیحجابی خود، عشوهگری و فتنهگری میکند، "شهوت جنسی" دارد. متاسفانه این نوع نگاه شهوتآلود در میان زنان بیحجاب شایع است. درصد کمی از زنان بیحجاب را میتوان فرض کرد که سادهگرا هستند. حال آیا آن درصد کم، نباید بهخاطر حفظ سلامت اخلاقی جامعه، حجاب را اختیار کنند؛ بلکه خود را ملزم به پوشش کنند؟ اگر هم همه یا بخشی از این درصد کم، حاضر به چنین التزامی نشوند، مشمول رفتار بیحیایی میشوند، گرچه شهوت جنسی عریان گری را ندارند.
درست میفرمایید، فطرت اجتماعی بهمانند فطرت فردی، تشخص بردار نیست و ایرانی و غیرایرانی ندارد؛ لکن نباید بر فطرت انسان، خرده گرفت؛ بلکه باید خرده بر انسانها گرفت که چرا ندای فطرت را سرکوب میکنند. فطرت، پاکترین و محکمترین ندای معقول است و انسان فطرت گریز، هیچ توان عقلانی در محاجه با فطرت ندارد. فلسفه دین وحیانی و حکومت دینی در همین «دفاع و احیای ندای فطرت» است. البته این خردهگیری، اختصاص به فطرت حجاب ندارد. مگر نه این است که عدالتورزی، نفی ظلم، دوستی، دستگیری مستمندان، محبتورزی و غیره از امور فطری است؛ ولی مردم چقدر به این امور ملتزم هستند؟ آیا باید در اینجا فطرت را سرزنش کرد یا مردم را؟ قرآن کریم روز حشر را یوم الحسرت (مریم / 39) خوانده است. یک وجه حسرت آخرت، در همین کوتاهی نسبت به ندای فطرت است. انسانهای خطاکار به یاد میآورند که چگونه ندای فطرت را به سخره گرفتند و به آن عمل نکردند: " أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِين " (سوره الزمر : 56)
گرامی، همه بانوان نیستند که بیحجابی را خدشه بر شرافت تن نمیدانند، زنان مسلمان و بلکه زنان دیندار جهان بر پایه آموزههای وحیانی، بیحجابی را خدشه بر شرافت تن میدانند؛ بلکه اساسا هیچ بانوی شرافتمندی نیست که مطلق ناپوششی و عریانی را خدشه بر شرافت تن نداند. همه آنان مسلم میدانند که مصداقی از برهنگی وجود دارد که شرافت تن را مخدوش میکند.
اصل صیانت از شرافت تن، در مرد و زن یکسان است؛ ولی به دلیل تفاوت جسمانی مرد و زن، احکام این صیانت هم متفاوت است. وجه تحریککنندگی و شهوتزایی که در زن است، در مرد نیست و لذا حکم صیانت هم متفاوت است. البته اگر آن وجه زنانگی در مرد یافت شود، او نیز ملزم بهحکم صیانت زنانگی است.
ادامه دارد...