بعد از فوت میرزا جواد آقاتهرانی، نامهای در یادداشتهای شخصیشان پیدا شد که از ایشان خواسته بودند تا در برنامهای به معرفی خود، تحت عنوان یکی از شخصیتهای اسلامی این مرزوبوم بپردازند.
ایشان در زیرِ جملاتی که از ایشان بهعنوان شخصیت اسلامی در نامه یاد شده بود، با خودکار قرمز خطی کشیده بودند و در حاشیهی آن ۲ جمله نوشته بودند:
رب شهرة لا اصل لها، یعنی ایبسا شهرتی که هیچ اصل و اساسی نداشته باشد.
و حدیث شریفی بدین مضمون آمده بود: رحم الله امره عرف قدره و لم یتعد طوره، یعنی خداوند رحمت کند شخصی را که قدر و اندازه خود را بشناسد و پایش را از گلیمش دراز نکند.
(منبع: خاطراتی از آیینه اخلاق)
اول، نماز
یکی از شاگردان مرحوم شیخ محمدحسین زاهد نقل میکند: روز جمعهای که ایشان شاگردان را - برای اردوهای تربیتی - به دولتآباد برده بود، حالشان بد میشود، تاحدیکه مجبور میشوند برای آوردن ایشان به تهران، درشکهای کرایه نمایند. وقتی این خبر را شنیدم، ابتدا خواستم به منزل ایشان بروم؛ اما در بین راه با خودم گفتم: اول به مسجد بروم بعد به خانه ایشان. وقتی به مسجد رسیدم با تعجب دیدم که ایشان در محراب نشسته و آمادة نماز جماعت است!