داود مهدوی زادگان
استدلال به حجاب و قلمرو آن - که بهطورقطع شامل موی سر میشود - آیات شریفه قرآن کریم است که در کتب مربوطه، بهتفصیل توضیح آن آمده است. علاوه، قطعنظر از حکم دین، تردیدی در فریبندگی و تحریک تن در جنس مخالف نیست.
آیا شما تردید دارید که بانوی شرافتمند، مطلق ناپوششی و عریانی را خدشه بر شرافت تن میداند؟! یعنی میتوان بانوی شرافتمندی را نشان داد که کاملا برهنه باشد؟! اگر تردید ندارید؛ پس اصل پوشش و حجاب را پذیرفتید.
سوال: گرچه خارج از بحث است، اما استاد عزیز؛ فرمودهاید: چون نسبیگرا نیستم، پس طبعا باید ذاتگرا باشم، آنچنانکه من میفهمم در مقابل نسبیگرایی اخلاقی، ذاتگرایی نمینشیند؛ بلکه واقعگرایی اخلاقی ( moral realism ) قرار دارد... بگذریم.
با شما موافقم که برای آنکه بدانیم چه چیزی درست یا نادرست، خوب و یا بد و ... است، باید استدلال آورد. ظاهرا در این گفتگو (دستکم فکر میکنم) مشغول به همین کاریم.
تفاوتهای فرهنگی را برای اسکات فیلسوف نیاوردم، بهشرط آنکه فیلسوف نیز نگاه و توجه اش را از پنجره ذهن خود بیرون ببرد و جهان متلاطم تفاوتها را ببیند. واقعیتهایی سخت که نمیتوان نادیدهشان گرفت.
بالاخره، بنده و جنابعالی در این نکته هم رای هستیم که تن آدمی، شریف است و وظیفهی اخلاقی هرکسی است که شرافت تن را نگه دارد؛ اما در این نکته اختلاف رای داریم که بنده حجاب را (دستکم حجاب موی سر را) با صیانت از تن مرتبط نمیدانم، اما شما اصرار دارید ( و البته بدون استدلال)، که بیحجابی، شرافت تن را از میان میبرد و حتی بر این باورید که عفت و پاکدامنی را نیز مخدوش میکند. شما بیحجابی را نوعی عشوهگری میدانید و برای من جای بسی تعجب است این سخنتان. در این فکرم که چطور میشود اغلب قریب بهاتفاق زنان جهان، با بیحجابیشان، در کار عشوهگری و فتنهانگیزی جنسی هستند.
این نحوه از ارزیابیتان را ناشی از تعلیمات فرهنگیتان میدانم؛ زیرا بر این باورم که شما نیت و انگیزهی زنان بیحجاب همهی کشورها را به نحو تجربی و میدانی مطالعه و تحقیق نکردهاید.
شما ادعای تجربی میکنید، لازم است که شواهد تجربی ارائه دهید. بهعنوانمثال، فرمودهاید: «زنان دیندار جهان، بر پایه آموزههای وحیانی، بیحجابی را خدشه بر شرافت تن میدانند؛ بلکه اساسا هیچ بانوی شرافتمندی نیست که مطلق ناپوششی و عریانی را خدشه بر شرافت تن نداند»
ادعای مذکور، ادعای تجربی است. شما به پشتوانهی کدام کار پژوهشی و میدانی، ادعا میکنید که زنان دیندار جهان، بیحجابی را خدشه بر شرافت تن میدانند؟
علاوه بر این، زنان دینداری را که حجاب از سر برداشتهاند، چگونه تفسیر میکنید؟ آیا اینهمه زن دیندار که بیحجاباند، نمیتواند نقض بیشمارِ سخن شما باشد؟
از آخرین نکتهای که مرقوم فرمودهاید، چنین استنباط میشود که شما شرافت تن را با وجه تحریککنندگی جنسی بدن، مساوق گرفتهاید. آیا واقعا شرافت یعنی تحریک جنسی؟ اگر پاسختان منفی است، چرا حد فقهی پوشش مردان را به میزان تحریککنندگی بدنشان ربط دادهاید؟
نتیجهی سخن شما این است که مثلا تن زنان سالخورده که جذابیت و تحریککنندگی ندارد، شریف نیست.
واقعا سخنتان را درست فهمیدهام؟
پاسخ :
سپاس؛ تا آنجا که برای من معلوم گشته، واقعگرایی در هر سه ساحت اخلاق، فرهنگ و سیاست، به معنای پذیرش تفاوتها و حکم به نسبی بودن امور است و البته هرکسی نمیتواند پایبند به آن باشد، بهویژه آنکس که از دیگری میخواهد خویشتن را با فرهنگ مطلوب او سازگار کند. و این نهفقط اسکات، که تحمیل رای بر خصم است.
فیلسوف، تفاوتهای جهان متلاطم را کاملا درک میکند؛ ولی او به این میاندیشد که این نظم و یکپارچگی جهان چگونه میتواند به دلیل تفاوتها باشد، درحالیکه تفاوت نیروی تنافر و تعارض است؛ بلکه باید اصل وحدت بر آن حکمفرما باشد تا همه در کنار هم گرد آیند.
بله همینطور است که میفرمایید؛ شرافت تن مفروض هر دو طرف است؛ بلکه ازجمله اصول عام است که تفاوتهای فرهنگی نمیتواند آن را به حاشیه براند. همه باید خود را بر پایه آن نظم دهند؛ لکن شما تاکنون نفرمودید که صیانت از شرافت تن چه میتواند باشد؟ پاسخ دین به این پرسش «حجاب» است. استدلال به حجاب و قلمرو آن - که بهطورقطع شامل موی سر میشود - آیات شریفه قرآن کریم است که در کتب مربوطه، بهتفصیل توضیح آن آمده است. علاوه، قطعنظر از حکم دین، تردیدی در فریبندگی و تحریک تن در جنس مخالف نیست. بهویژه که آن تن با طراوت و جوان باشد. این امر، تحریککننده شهوت جنسی است و مقدمه تجاوز جنسی - از نگاه ناپاک تا رفتارهای خشن عفت سوز - میشود و اینجاست که عقلانیت، لزوم صیانت تن خود را آشکار میکند و وظیفه حکومت، تضمین همین الزام است. باید هر فردی تن خود را بپوشاند تا زمینهای برای تحریککنندگی در دیگری پیش نیاید. این پوشش، شامل موی سر میشود. چون موی سر، قدرت تحریک فوقالعادهای دارد. بانوان هزینه زیادی برای آرایش موی سر میکنند.
حال شما بفرمایید که اولا اگر حجاب را راهحل صیانت از شرافت تن نمیدانید ؛ در این صورت، حجاب چه معنایی دارد ؟ و اگر حجاب را بیمعنا و عبث میدانید، بفرمایید راهحل معقول و دینی چیست؟
بیحجاب شدن، به معنای برداشتن سیستم حفاظتی از تن است و این امر، مقدمه تعرض و تجاوزی است که گفتم و اگر اصرار بر این امر باشد، عشوهگری و فریفتن است؛ بنابراین، بهطورقطع، عشوهگری ملازم با پوشش نیست و در وضعیت ناپوششی رخ میدهد. حال این امر در اغلب زنان بیحجاب جهان قابلمشاهده هست یا نه، و اللهاعلم. اما این اندازه را میدانیم که تجارت لوازمآرایشی، یکی از سودآورترین اشکال تجارت در جهان است و تعجب من از این است که چگونه نمیخواهید این واقعیت را قبول کنید!
این ارزیابی من اولا مبتنی بر آموزههای دینی و درک عقلی و تجربه زیست پیرامونی است و قطعا تحقیق میدانی، همین ارزیابی را تایید میکند. حال، شما بفرمایید که ارزیابیتان بر پایه کدام تعلیمات فرهنگی و تجربه زیسته است؟
آیا شما تردید دارید که بانوی شرافتمند، مطلق ناپوششی و عریانی را خدشه بر شرافت تن میداند؟! یعنی میتوان بانوی شرافتمندی را نشان داد که کاملا برهنه باشد؟! اگر تردید ندارید؛ پس اصل پوشش و حجاب را پذیرفتید.
دوست عزیز، مجددا عرض میکنم که اگر اصل صیانت از شرافت تن را پذیرفتهاید، لاجرم باید حجاب را بپذیرید. حجاب را که برای صیانت از روان بکار نمیبرند؛ بلکه برای همین جسم و تن پیشنهاد میشود. وقتی زنانِ غیر دیندار، به این مطلب التفات دارند؛ چگونه است که زنِ دیندار به آن توجه نکند؟!
گرامی، اگر من گفته بودم که هیچ زن دینداری، بیحجاب نیست، آنوقت، وجود زنان بیحجاب دیندار، نقض سخن من بود، ولی من که این سخن را نگفتم؛ بلکه نظرم این است که زنان دیندار بیحجاب، نمیتوانند خود را متعصب به عفاف و حیا بدانند. چون ملتزم جدی به اصل صیانت از شرافت تن نیستند.
تن بانوان سالخورده، بهمانند بانوان جوان شریف است و در کلام من مغالطه نورزید. چون تن آنان جذابیت و تحریک ندارد، در معرض تجاوز هم قرار نمیگیرند و لذا درجه حفاظتیِ آن نسبت به بانوی جوان، بسیار کمتر است. به همین خاطر، شارع مقدس در مورد آنان تسهیل فرموده است. اگرچه در مورد آنها نیز توصیه به عفاف شده است.
ادامه دارد...