معلمان آبادان، با کارگران نفت اعلام همبستگی کردهاند. روز سیزدهم آبان، کارگران شرکت نفت ایران و ژاپن و مجتمع پتروشیمی، در تجمع مشترکی در پالایشگاه به ایشان پیوستهاند.
و از همین جاست که خروج خارجیان، چه تکنیسینهای آمریکایی باشند و چه مهمانداران فرانسوی و چه کارگران افغانی، جزء درخواستهای دایمی است: ما میخواهیم که کشور ما، در دست ملت ما باشد.
مسئله روز، این است که آیا باید این اعتصاب را که مفهوم ملی دارد، به یک اعتصاب عمومی تبدیل کرد؟ هیچ حزبی، قدرت این کار را ندارد. اعتصاب سراسری روز بیست و یکم آبان که پارهای از سیاستمداران درخواست کرده بودند، بر خلاف آنچه میگویند، حتی شکست هم نخورد، چون اصلاً رخ نداد.
از یک سو، نظم عجیب جنبش، در سطح محلی، بر پارهای سازمانهای مخفی پراکنده استوار است که از جنبشهای چریکی مارکسیستی و اسلامی سابق، مثل اتحادیه کمونیستها که در آبادان حرفش بود، آب میخورند و از سوی دیگر، نقطه همبستگی بیرون از کشور، بیرون از این سازمانها، بیرون از هرگونه مذاکرهی احتمالی است. این نقطه در خمینی، در سر باز زدن انعطافناپذیر او و در عشقی است که هرکسی در دل خود نسبت به او میپرورد.
شنیدن این حرف از دهان یک خلبان بوئینگ، عجیب بود که از جانب همکارانش میگفت: گرانبهاترین ثروتی که ایران از قرنها پیش تا کنون داشته، در فرانسه پیش شماست. خوب نگاهداریاش کنید.
لحن او آمرانه بود و از آن مؤثرتر، حرف اعتصابگران آبادان بود: ما چندان هم مذهبی نیستیم.
پس به چه کسی اعتماد دارید؟ به یکی از احزاب سیاسی؟
نه، به هیچکدام.
پس به یک شخص؟
به هیچکس، جز خمینی، و فقط به او.
پینوشت:
میشِل فوکو فیلسوف، روانشناس، تاریخدان، باستانشناس، اندیشمند و متفکر فرانسوی بود که دو بار در سال ۱۳۵۷ به ایران سفر کرد و برداشتهای خود از تحولات ایران را طی مقالاتی در روزنامه فرانسوی منتشر نمود.
ایرانیها چه رویایی در سر دارند؟، میشل فوکو، ترجمه: حسین معصومی همدانی. ناشر: انتشارات هرمس، ص ۵۷ ـ ۵۸