دین عاشورایی یعنی اینکه وقتی ندای «هل من ناصر» رهبرت را برای جهاد علمی و فرهنگی و مبارزه با مفاسد و عدالتخواهی شنیدی، از تمام سرمایهات مایه بگذاری تا امر رهبرت زمین نماند.
هنر سکولار، بشر را به غفلت فرا میخواند، غفلت از همه ظلمها و مفاسد موجود در عالم و تذکر به هوای نفس. این هنر میخواهد بشر را به خوابی عمیق فرو ببرد تا نظام سیاسی و اقتصادی جنود انسانی شیطان، حفظ شود و چنان افراد را به ارضای هواهای نفسانی مشغول میسازد که دیگر به فکر ارزشهای معنوی و مبارزه با نظام ناعادلانه نیفتد.
حمیدرضا مرادی
مفهوم هنر اسلامی چندان قابل تمایز و تفکیک از هنر عاشورایی نیست؛ چرا که فرهنگ عاشورایی به لحاظ هدف، تمایزی با اسلام ناب ندارد، به شرطی که تعریف صحیحی از دین ارائه شود. دینی که در آن همه چیز به اندازه لازم و درستش وجود دارد؛ عرفان، جهاد، انفاق، وحدت، عبادت، دستگیری از نیازمند، مبارزه با ظلم و...
فرهنگ عاشورایی که همه اینها را در خود دارد، مبدأ خوبی است برای تکاپوی هنر اسلامی. حرکت امام حسین (علیه السلام) جمع بین دو قرائت از دین بود؛ جمع بین حماسه و عرفان، جمع بین دین فردی و مسئولیتهای اجتماعی و نه نفی هیچکدام از عناصر دین (هم نماز ظهر عاشورا اهمیت دارد و هم جهاد).
دینی که مبتنی بر «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» است، همه زمانها و مکانها را فرصتی برای حسینی شدن و همه زمانها و مکانها را عرصهای برای مبارزه میداند؛ عرصهای برای جنگ حق و باطل، فقر و غنا. استضعاف و استکبار و جنگ پا برهنگان و مرفهین بیدرد.
وقتی هر روز را عاشورا بدانی، دیگر نمیتوانی از مفاسد اجتماعی و سیاسیای که دامان امت اسلامی را گرفته، غافل بمانی و فقط به عبادات فردیات بپردازی.
دین عاشورایی یعنی اینکه وقتی ندای «هل من ناصر» رهبرت را برای جهاد علمی و فرهنگی و مبارزه با مفاسد و عدالتخواهی شنیدی، از تمام سرمایهات مایه بگذاری تا امر رهبرت زمین نماند.
بسیاری از متفکرین، وجه مشترک همه آثار متنوع هنر اسلامی را تأسی از «اصل وحدت» میدانند. طبق این اصل، وجود مطلق و حقیقی خداست و همه عالم، تجلیات و نمودهایی از این وجود مطلقاند. تمام کثرات موجود در مراتب مختلف هستی، آفریده وجود واحد خداوند هستند و اگر خوب به دور و برمان بنگریم و اندیشه کنیم، رجوع به کلمه الله را در تمام آفریدههای الهی خواهیم دید.
هنر اسلامی نیز هنری است که مردم را به این اصل تذکر دهد.
کعبه را به لحاظ شکل و مناسکش، بنیانی برای الهامات هنرمندان اسلامی دانستهاند؛ چرا که سجده همه مسلمانان عالم به یک جهت، اشارهای است به اصل توحید و نفی هرچه غیر او.
حال اجازه دهید از زاویه دیگری به اصل توحید و هنر اسلامی بنگریم.
معنای عبارت «لاالهالاالله» چیست؟ این عبارت که بیانگر همان اصل توحیدی ماست، دو بُعد دارد؛ سلبی و ایجابی. هیچ خدایی وجود ندارد (بُعد سلبی) جز الله (بُعد ایجابی). در همین اصل بنیادین، نوعی مقاومت و مبارزه نیز وجود دارد: ایستادن در برابر هرچه غیر او.
پس هنر اسلامی که رجوع به اصل وحدت دارد، در ذات خود، هنر مقاومت و پایداری را هم نهفته دارد. هم آرمان ایجابی تعریف میکند و هم با سایر آرمانهای کاذب به مبارزه میپردازد. سیره نبوی و ائمه اطهار (علیهالسلام) هم به ما نشان داده که نباید در راه تحقق آرمانهای اسلامی و رفع انحرافات از مبارزه غافل شد.
حضرت اباعبدالله (علیه السلام) در وصیتشان تمام آنچه را که ما تا اینجا گفتیم به طور خلاصه فرمودهاند: «ان الحسین یشهد ان لا اله الا الله... و انما خرجت بطلب الاصلاح فی امه جدی اریدان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر».
در این عبارات؛ هم اصل توحید هست و هم قیام برای تحقق آن و رفع فساد و انجام امر به معروف و نهی از منکر که جز در عرصه اجتماعی معنایی ندارد.
هر هنری ذاتاً متعهد است. هنر دینی، خود را متعهد به اصل توحید و نفی هرچه غیر او میداند و هنر سکولار، خود را متعهد به شریعتی شیطان و نفس اماره بشر. بشری که در دوران جدید، خود را محور عالم و میزان تعیین حق و باطل قرار داده! هنر به دلیل تعهدش، تذکر میدهد به خیر یا به شر.
هنر مدرن به دلیل غفلت از منبع حقیقی الهام و زیبایی و خود بنیادانگاریاش قابلیت رجوع به کلمه واحده را ندارد و ذاتاً در مرحله کثرات باقی میماند؛ چرا که عالم را خلاصه در عالم ماده میداند و اعتقادی به مراتب دیگر هستی ندارد و به طور ذاتی غفلت زده است؛ غفلت از عوالم غیرمادی و...
هنر سکولار، بشر را به غفلت فرا میخواند، غفلت از همه ظلمها و مفاسد موجود در عالم و تذکر به هوای نفس. این هنر میخواهد بشر را به خوابی عمیق فرو ببرد تا نظام سیاسی و اقتصادی جنود انسانی شیطان، حفظ شود و چنان افراد را به ارضای هواهای نفسانی مشغول میسازد که دیگر به فکر ارزشهای معنوی و مبارزه با نظام ناعادلانه نیفتد. هنرهای مبتنی بر عرفانهای نوظهور هم از این قاعده مستثنی نیستند و بیشتر اسباب آگاهی کاذباند تا آگاهی حقیقی و آگاهی به حقایق عالم.
هنرمند عاشورایی حدیث نفس نمیگوید و به دنیا از زاویه دید نفسانی خودش نگاه نمیکند؛ بلکه اتفاقاً نفس خود را کنار میگذارد و بر مبنای آرمانهای عاشورایی به دنیا مینگرد.
هنرمند عاشورایی باید اهل عرفان باشد و به درکی از مراتب وجود و اصل وحدت رسیده باشد تا اثرش هم منعکس کننده ارزشهای دینی باشد.
هنرمند عاشورایی بعد از طی کردن قوس صعودی یعنی سیر از عالم کثرات به عالم وحدت، در مراتب عرفانیاش مجدد اسیر «من الحق الی الخلق» و سیر «فی الخلق بالحق» دارد و این یعنی همان مبارزه و انقلاب اجتماعی و غافل نماندن از مسئولیتهای اجتماعی.
حال این هنر به تأسی از قیام حماسی - عرفانی عاشورا، صیقل دهنده اسلام ناب، اسلام فقرای دردمند و اسلام پا برهنگان و اسلام تازیانه خوردگان میشود.
هنرمندی که هم عارف است و هم مبارزهجو، به دنبال نشان دادن نقاط کور و مبهم معضلات اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی خواهد بود.
هنر اسلامی – عاشورایی، راه ستیز با جهانخواران غرب و شرق را به ما خواهد آموخت. هنرمند عاشورایی اهل سیاهنمایی نیست و در دام نیست انگاری نخواهد افتاد؛ چون دارای آرمان است و دائماً افق روشن جهان مهدوی و عادلانه را پیش چشم دارد.