در آغاز جنگ تحمیلی، آیتالله خامنهای با دکتر چمران در ستاد جنگهای نامنظم فعالیت میکردند. ایشان در آن زمان، هم امام جمعه تهران، هم نماینده حضرت امام در شورای عالی دفاع و هم نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بودند. چنین شخصی با این مسئولیتها، مانند یک بسیجی خاکی در جبهه حاضر بود و هرگز از گلوله و شهادت نمیهراسید.
یک روز برای کاری به استانداری خوزستان رفتم. آیت الله خامنهای هم آنجا بودند. ناگهان گلوله توپی وسط حیاط استانداری بر زمین فرود آمد. همه افراد حاضر در آنجا درازکش شدند. فقط آقا بود که راست قامت ایستاده بود.
وقتی همگی از حالت درازکش خارج شدیم، آقا با تبسم به ما رو کردند و فرمودند: نگران نباشید! این تیروترکشها بیحساب نمیآید!