سعدالله زارعی
در خصوص مصوبه خلع سلاح حزبالله لبنان و وضعیتهایی که به احتمال زیاد پس از آن به وجود میآید، نکات زیر اهمیت دارند: ۱ـ بحث خلع سلاح حزبالله در لبنان، بخشی از یک طرح بزرگتر تحت عنوان «خلع سلاح مقاومت» میباشد که طی ماههای گذشته به طور همزمان علیه اجزای مقاومت در منطقه دنبال شده است.
هدفگیری این طرح، تغییر اساسی وضعیت غرب آسیا و به قول غربیها «خاورمیانه» است. سه کشور آمریکا، عربستان و رژیم صهیونیستی ـ به همین ترتیب ـ خلع سلاح مقاومت در کل منطقه را دنبال میکنند تا به «غرب آسیای جدید» یا خاورمیانه جدید برسند.
آنان معتقدند مقاومت در فلسطین، لبنان، عراق، یمن و ایران با نشان دادن قدرت سلاح توانسته است ملتها را به مبارزه با نظام سلطه و عوامل منطقهای آن امیدوار نماید.
بنابراین، اگر خلع سلاح اتفاق بیفتد، عملاً امید اجتماعی به مقاومت جای خود را به یأس داده و گروههای صاحبنام مقاومت در منطقه را به سطح گروههای دارای تأثیر محدود و در اندازه دیگر گروهها تقلیل داده و به مرور از حیز انتفاع ساقط مینماید.
عربستان سعودی بهطور خاص به خلع سلاح مقاومت به مثابه پلی برای رسیدن به خاورمیانه مدنظر خود نگاه میکند. کمااینکه آمریکا و رژیم اسرائیل نیز مقدمه اجرا و موفقیت هر طرحی در این منطقه را تضعیف محور و اجزای مقاومت میدانند. اینگونه است که به طور همزمان خلع سلاح مقاومت در غزه (در حین جنگ!) خلع سلاح حزبالله در لبنان، خلع سلاح جریانات مقاومت در عراق، درگیر کردن مقاومت در یمن و محدودسازی سلاح ایران دنبال میگردد.
۲ـ مصوبه دولت لبنان فیالواقع مصوبهای پردردسر برای اعضای تصویبکننده آن است. در لبنان هیچ چالشی پیچیدهتر از چالش سلاح مقاومت نیست؛ چرا که از یکسو همه میدانند سلاح برای امنیت و ثبات لبنان، یک موضوع حیاتی است، از سوی دیگر نقطه اتکای لبنان در معادلات امنیتی و وجه برتریدهنده به آن در مواجهه با چالشهای امنیتی ـ نظامی است.
انتخابات آینده لبنان به هر ترکیبی که منجر شود، جمعیت شیعه کرسیهای خود را بهطور سنتی و قطعی خواهند داشت و انتخابات چند ماه پیش شهرداریها و نتایج قاطعی که حزبالله در آن به دست آورد، ثابت میکند موقعیت شیعیان و دو گروه آن یعنی حزبالله و جنبش امل، در صحنه سیاسی و اجتماعی لبنان تثبیت شده است.
چرا آمریکاییها و سعودیها به قربانی شدن دو شخصیتی [نواف سلام، ژوزف عون] که ماهها برای روی کار آوردن آنها تلاش کرده بودند، تن دادند؟ پاسخ این سؤال را باید در سختی کار با حزبالله جستوجو کرد. این مصوبه نشان داد اجرای یک طرح علیه حزبالله بدون پذیرفتن قربانی، اصولاً به جایی نمیرسد.
۳ـ همانطور که چندین شخصیت وجیه لبنانی اعلام کردند، مصوبه خلع سلاح حزبالله یک مصوبه ملی نیست؛ بلکه یک پروژه سعودی، آمریکایی، اسرائیلی در حین درگیر بودن لبنان در جنگ میباشد و هیچ توجیه لبنانی ندارد.
آمریکاییها طی یک طرح دو مرحلهای وارد شده و آشکارا جوزف عون و نواف سلام را برای پذیرش این طرح تحت فشار قرار دادند. اینجا یک سؤال اساسی وجود دارد؛ آیا این سه دولت نمیدانستند خلع سلاح حزبالله در ساختار لبنان قابل اجرا نیست؟ مسلماً میدانستند.
آمریکا، عربستان و رژیم اسرائیل تجربه این ۳۰ سال را دارند و میدانند خلع سلاح حزبالله که در واقع خلع سلاح لبنان است، حتی در میان مسیحیان و اهل سنت از پشتوانه مردمی برخوردار نیست و با اجماع لازم بین گروههای لبنانی هم توأم نمیباشد.
بنابراین، برای آمریکاییها عدم اجرای این مصوبه و به تعبیر بهتر، نسخه موسوم به طرح باراک واضح بوده است؛ اما چرا بر تصویب آن تأکید داشتهاند؟ برای آنکه بر اقدامات جنایتکارانه و تروریستی اسرائیل وجاهت بخشیده و کار آن را در ترورهای آینده آسانتر نمایند.
۴ـ اما یک سر این مصوبه، قرار گرفتن لبنان در پرتگاه درگیری داخلی است. حزبالله لبنان علیرغم قدرت گستردهای که دارد و دیگران قابلیت رقابت با آن را ندارند، نهتنها از درگیری داخلی استقبال نمیکند؛ بلکه اصولاً درگیری داخلی، خط قرمز آن میباشد و یکی از مهمترین دلایل محبوبیت آن به حساب میآید؛ بنابراین این خویشتنداری در یک طرف ماجرا وجود دارد؛ اما آیا این خویشتنداری دوطرفه خواهد بود؟
حزبالله برای آنکه طرف مقابل تحریک نشود، در حالی که پس از مصوبه پارلمان میتوانست در خیابانهای بیروت و بقیه شهرهای لبنان اجتماعات میلیونی راه بیندازد، به تظاهرات محدود و نمادین موتوری در بیروت و چند شهر دیگر بسنده کرد؛ بنابراین حزبالله نشان داد، در این خصوص هوشمندانه رفتار میکند. اما طرف مقابل به این صحنه چگونه میاندیشد؟
واقعیت این است که عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی از استفاده از عوامل خود برای ایجاد آشوب ابایی ندارند و حاضرند مردم لبنان را قربانی سیاستهای خود بنمایند.
اما در نهایت واضح است که دامن زدن به آشوب در لبنان ضمن آنکه یک باخت دوطرفه میباشد، در ادامه، بیشتر به ضرر عربستان و رژیم اسرائیل تمام میشود؛ چرا که اگر شیعیان بخواهند میتوانند به طور کلی بخش جنوبی از میانه بیروت تا مرزهای جنوبی و شرقی و غربی را تحت کنترل خود درآورند. آنان تنها کسانی هستند که قدرت کنترل لبنان را دارند؛ بنابراین به نظر میآید در کنار دلایل آشوب، دلایل دیگری هم وجود دارند که امید به عدم آشوب و پیدا شدن راههایی برای حل مسئله و حفظ سلاح مقاومت را افزایش میدهد.