امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

نمی‌خواهم در بستر بمیرم

بخشی از وصیت نامه شهید عباس درستکار:
ای پدر عزیزم، وصیتی که برای شما دارم از اینکه پس از سال‌ها فکر می‌کنم که به بهترین و گهربارترین شماره‌‌های عمرم رسیده و با گام‌های استوار و چابک به طرف معشوق خویش می‌روم و حس می‌کنم آن لحظه‌هایی که به دنبال آن می‌گشتم اینک فرا رسیده و خدایم مرا می‌خواند، اینک فرصتی دست داده که درودهای خویش را بر شما پدر عزیزم بفرستم. درود بر تو که با دستهای پینه بسته‌ات شب و روز کار کردی و چنین فرزندی تربیت نمودی. درود بر تو که مرا تشویق نمودی که به جبهه بیایم و به تجاوزگرانی که به این مرز و بوم حمله آورده‌اند بجنگم و تو ای مادر عزیز، تو نزدیکترین و مهربانترین انسان در طول زندگی برای من بودی و مهربانتر از تو کسی را سراغ نداشتم و ندارم. تو برای من زیاد زحمت کشیدی. درود بر تو مادری که در کوچکی، شب‌ها بی‌خوابی کشیدی و مرا شیر دادی و تربیتم کردی و پس از اینکه بزرگ شدم کمکم کردی تا به مدرسه بروم و درس بخوانم. درود بر تو که زحمات زیادی برایم کشیدی. از شما تشکر می‌کنم و اگر حق فرزندی را اداء نکرده‌ام از شما می‌خواهم که با روح بزرگواری که دارید، مرا ببخشید. ای مادرجان! می‌دانم که مایل بودی مراسم عروسی برقرار کنی و ناظر جشن عروسی من باشی؛ ولی مادرجان من ترجیح دادم و دوست داشتم که با تمامی شهداء تاریخ باشم با امام حسین(علیه السلام) و یارانش باشم، با شهداء انقلاب و با بهترین دوستانم که شهید شده‌اند باشم. همراه با آنان عروسی کنم. من ترجیح دادم که در حجله خون عروسی کنم و از شما می‌خواهم که جز اشک شوق، برایم اشک دیگری نریزید و به جای جشن عروسی، جشن شهادت بر پا کنید و برای شهادتم خوشحال باشید و تو ای پدر مهربانم، به تو افتخار می‌کنم و همیشه مدیونت هستم چون که مرا به پروردگارم نزدیک کردی و دورد بر تو که چون ابراهیم(علیه السلام) فرزند خویش را به فرمان خدای بزرگ به قربانگاه فرستادی. بدان و آگاه باش که اسماعیلت هرگز از فرمان خدا سرباز نمی‌زند و مرگ در راه خدا را جز سعادت چیز دیگری نمی‌داند. و ای پدر و مادرم، از شما امیدوارم که وقتی به بالای جنازه من آمدید، دست‌ها را به آسمان بلند کرده و بگویید «الهی رضا برضائک» خدایا ما راضی هستیم به رضای تو و خدایا این قربانی را از ما بپذیر؛ زیرا امانتی بود که تو برای چند روزی به دست ما سپرده بودی و هم اکنون ما خوشحال هستیم که امانت تو را در راه خودت به تو بازگرداندیم.
و ای برادرام، تو در سنگر مدرسه با بزرگترین دشمن انسان یعنی جهل و نادانی مبارزه کن که در آینده فرد مفیدی برای جامعه باشی. و اما تو ای خواهرم، ای نور چشم‌هایم. وظیفه تو سنگین است؛ زیرا باید مانند شیر زن کربلا کسی که پیام خون حسین(علیه السلام) و دیگر شهیدان کربلا را به گوش مردم رساند یعنی زینب کبری (سلام الله علیها) پیام خون مرا به گوش مردم برسانی تا خون من بی‌پیام نماند. و در آخر از تمام دوستان طلب عفو و بخشش می‌کنم و امیدوارم که ادامه دهندگان راه شهیدان باشند و شما ای مسئولین مملکتی، شمایی که این پست و مقام را شهدا به شما داده‌اند و پشت میزی نشسته‌اید که با خون شهدا و از جان گذشتگی آنها به شما رسیده است، بدانید و آگاه باشید و از این خون‌ها خوب پاسداری کنید و خدای ناکرده این پست و مقام، شما را فریب ندهد.
اگر قرار باشد که من آخر بمیرم، نمی‌خواهم که در بستر بمیرم. همی خواهم که در فصل جوانی میان جبهه و سنگر بمیرم، شیری که دادی از جفا مادر حلالم کن. زحمتی که در دوران کودکی پدر از برایم کشیدی، پدر حلالم کن تا اینکه خودم از دست خود برای خود چیدم حجله شادی پدر اگر پول و یا چیز دیگر دارم در اختیار خودت باشد و در هر راهی که می‌دانی خرج بکن. پدر و مادرم، اگر جنازه‌ام به دستتان نرسید، صابر و استوار باشید که خدا صبرکنندگان را دوست می‌دارد. پدر و مادرم، در آخرین کلام خود امیدوارم که زندگیتان در کمال اخلاق اسلامی باشد. به امید طول عمر برای امام امت خمینی کبیر و پیروزی رزمندگان اسلام. ان‌شاءالله