امام حسین علیه‌السلام:  بخشنده‌ترین مردم کسی است که به آنکه امید ندارد و درخواست یاری نکرده، کمک کند و ببخشد. (کشف الغمه، ج ۲، ص۳۰) 

نماز، راه جبران گناهان و دریافت رحمت الهی

استاد محسن قرائتی
 
«ما سَلَکَکُمْ فی سَقَرَ؟» (مدّثّر/ 42)، شما چه‌طور جهنّمی شدید؟ از خدا بریدیم. حالا معنایش این است از خدا بریدیم معنایش حالا بالأخره ممکن است جوان است آدم، یک دسته گلی آب بده، می‌گوید فوری نماز بخوان. یک آیه داریم: «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» (هود/ 114)، یعنی اگر سیّئه و خلافی انجام دادید، فوری دو رکعت نماز بخوانید، خدا گناه قبل را می‌بخشد. نگویید ما، چون من یک جوانی را دیدم، قبلاً کلاس‌های من می‌آمد، بعد دیگر تا مدّتی او را ندیدم، گفتم: «دیگر نمی‌آی کلاس؟»، گفت: «من دیگر به درد نمی‌خورم»، گفتم: «چه کردی؟!»، گفت: «دیگر جوانی بود، هُل خوردیم به یک سمتی و گناهی و با کسی رفیق شدیم و با کسی دوست شدیم و یک ذرّه، یک ذرّه، دیگر من به درد جلسه نمی‌خورم آقای قرائتی، برو دنبال یک آدم نو». گفتم: «شیطان همین را می‌خواهد، شیطان می‌خواهد شما را به طرف گناه هُل بدهد، وقتی گناه کردی، بگوید تو دیگر به درد نمی‌خوری، برو دنبال کارت.» اتّفاقاً حالا که گناه کردی، پس دو رکعت اضافه بخوان.
یک آقا داشت می‌رفت، یک پولی داد به فقیر، کنار جادّه. یک نفر همراه آقا گفت: «آقا به این پول نده»، گفت: «چرا؟!»، گفت: «تریاکی است»، گفت: «اِه!»، برگشت، یک خورده دیگر به او داد. گفت: «آقا گفتم دو بار بهش دادی؟!»، گفت: «آخر شما گفتی تریاکی است، خب خرجش سنگین‌تر است، اگر تریاکی است خرجش سنگین‌تر است.» اگر یک گناهی کردید، حتماً دو رکعت نماز بخوانید، نه که بگویید من که گناه کردم، برو باقی کارها، نمی‌خواهد نماز بخوانی، نمی‌خواهد بروی حرم، برو باقی کارهایت را درست کن.
یک بار پیغمبر پرسید: «شیرین‌ترین آیات قرآن کدام است؟» هر کسی یک چیزی گفت. آخرش پیغمبر فرمود: «این آیه شیرین‌ترین آیات قرآن است، «إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ» (هود/ 114)»، شما اگر خلافی کردی، دو رکعت نماز بخوانی، بگویی معذرت می‌خواهم. بعد هم ازدواج، زودتر ازدواج کنید شما، معطّل چی هستید؟ معطّل سربازی هستید که حل شده، حقوقتان هست که یک مقداری‌اش حل شده، گزینشید که حل شده، شغل آینده که حل شده، شما پنجاه درصد از کارهایتان درست است، خب پنجاه درصد هم خوب است دیگر. به یک کسی گفتند: «شنا بلدی؟»، گفت: «پنجاه درصد»، گفت: «یعنی چه؟»، گفت: «شیرجه می‌روم، بیرون نمی‌آیم.» حالا شما پنجاه درصد درست است، یعنی شما مشکل شغل آینده ندارید، مشکل گزینش ندارید، مشکل ارزش شغل ندارید، آخر گاهی وقت‌ها آدم یک شغلی هم دارد؛ ولی شغلش ارزش ندارد، شغل لغوی است، شما شغل مقدّسی است، شغل انبیاست. اینکه امام خمینی فرمود: «معلّمی شغل انبیاست»، درست است، امام حرفش درست است؛ ولی یک چیز دیگر هم هست، شغل خدا هم هست، معلّمی شغل خداست، به دلیل کدام آیه؟ «الرَّحْمنُ. عَلَّمَ الْقُرْآن» (الرّحمن/ 1 و 2)، یعنی خدای رحمان، «عَلَّمَ»، معلّم است، معلّمی شغل خداست. شغل جبرئیل هم هست، «عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوی» (نجم/ 5) مال جبرئیل است، یعنی «شَدیدُ الْقُوی» که جبرئیل است، «عَلَّمَهُ»، حرف‌ها را به پیغمبر یاد می‌داد، جبرئیل به پیغمبر یاد داد، خدا به پیغمبر یاد داد. معلّمی شغل مهمّی است. شغلتان و قداست شغلتان هست و بعد هم هیچ وقت کارهایتان درست نمی‌شود، حدیث داریم اگر می‌خواهی قانع باشی، همین که هست می‌توانی قانع باشی، اگر نمی‌خواهی قانع بشوی، حقوقت ده برابر هم باشد، قانع نیستی، هی نگاه می‌کنی که او چی دارد شما نداری، او چی دارد شما نداری، پسرخاله‌ات چه‌قدر حقوقش هست، پسرعمّه‌ات چه‌قدر حقوقش است، فلان رفیق شما در دانشگاه الآن حقوقش چه‌قدر است، اگر اراده داری قانع باشی، به همین مقدار که هست قانع شو، اگر هم می‌خواهی قانع نباشی، هر چه هم بهت بدهند، باز می‌گویی قانع نیستم، می‌خواهم «هَلْ مِنْ مَزیدٍ» (ق/ 13). روح انسان مثل جهنّم است، به جهنّم می‌گوید: «هَلِ امْتَلَأْتِ؟»، «وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزیدٍ» (ق/ 13)
یک بار یک کسی سؤال از من کرد، گفت: «در قرآن دو تا آیه داریم، نمی‌فهمم». گفتم: «کدام‌ها را نمی‌فهمی؟»، گفت: «یک آیه داریم جهنّم تنگ است، «مَکاناً ضَیِّقاً» (فرقان/ 13)، «مَکاناً ضَیِّقاً» آیه‌ی قرآن است، یعنی مکان ضیق، ضیق یعنی تنگ. یک آیه‌ی دیگر داریم، یک جای دیگر قرآن است که می‌گوید: به جهنّم می‌گوییم پر شدی؟ می‌گوید باز هم داری بفرست بیاید، یعنی گشادم. بالأخره جهنّم تنگ است، یا گشاد؟ اگر تنگ است که می‌گوید «مَکاناً ضَیِّقاً»، چرا جای دیگر قرآن می‌گوید «هَلْ مِنْ مَزیدٍ» (ق/ 13)، باز هم داری بفرست بیاید؟ اگر بزرگ است، پس چرا می‌گوید: «مَکاناً ضَیِّقاً»؟
من یک مَثَل زدم. لطف خدا بود، خیلی خدا  کمک من کرده در مَثَل‌ها، خیلی، خیلی، مَثَل زدم. گفتم میخی که به دیوار می‌کوبی، هر میخی که می‌کوبی، جایش تنگ است؛ امّا از دیوار بپرسیم؟ آی دیوار، باز هم جای میخ داری؟ می‌گوید باز هم داری بفرست. یعنی دیوار جا میخ زیاد دارد، گرچه هر میخی به خودی خود جایش؟ کمک کنید: تنگ است. پس می‌شود هم جا تنگ باشد، هم ظرفیت برای دیگران هم باشد، «مَکاناً ضَیِّقاً» مثل میخ.