امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

مطالب صفحه فرهنگی و اجتماعی 1222

روزگار سیاه چهره‌های مدعی زن، زندگی، آزادی در غربت

کامران شیرازی

پس از اغتشاشات ۱۴۰۱، برخی چهره‌های هنری با تصور پایان جمهوری اسلامی و تحت تأثیر تبلیغات رسانه‌های خارجی، از کشور مهاجرت کردند؛ اما امروز در مواجهه با واقعیت‌های دشوار زندگی در غربت، به اشتباه خود اعتراف کرده و از روزگار سخت خود سخن می‌گویند.

پس از حوادث موسوم به «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱، شماری از چهره‌های سینمایی و هنری کشور یا با برداشت‌هایی عجولانه و تحلیل‌هایی بعضاً احساسی یا به واسطه فریبی که از غرب و دشمن خوردند، تصمیم به خروج از کشور گرفتند و در موضع‌گیری‌هایی سیاسی علیه نظام و انقلاب، خود را در صف مخالفان قرار دادند. این چهره‌ها که تصور می‌کردند دوران انقلاب اسلامی به پایان رسیده و نظام در آستانه فروپاشی است، امروز در شرایطی متفاوت با آنچه در ذهن داشته‌اند، قرار گرفته‌اند. شرایطی که برخی از آنان را به ابراز پشیمانی و اعتراف به خطاهای گذشته واداشته است.
از موقعیت طلایی در ایران تا پشیمانی در غربت
حمید فرخ‌نژاد، بازیگر سینما و تلویزیون، از جمله کسانی است که پس از موضع‌گیری‌های تند علیه جمهوری اسلامی و خروج از کشور، اکنون به اذعان خودش در شرایطی دشوار قرار گرفته است. او اخیراً در سخنانی، به تجربه تلخ مهاجرت و تغییر شرایط حرفه‌ای خود اشاره کرده و گفته است: «در ایران موقعیت خوبی داشتم، دستمزد بالا می‌گرفتم و بسیار فعال بودم؛ اما متأسفانه نتوانستم آنچه در ذهن داشتم را به طور کامل اجرا کنم.» او با اشاره به دشواری‌های زندگی هنری در خارج از کشور ادامه می‌دهد: «ما ماندیم و یک گوشی تلفن همراه که تمام رسانه‌مان شده. سختی‌های زیادی کشیدم، به‌ویژه وقتی در سن بالا به کشوری دیگر می‌روی و بسیاری از موقعیت‌ها را از دست می‌دهی.»
فرخ‌نژاد همچنین از سرنوشت دیگر هنرمندانی سخن گفته که در اوج شهرت مهاجرت کردند؛ اما به‌سرعت جایگاه خود را از دست دادند. او تاکید می‌کند: «بسیاری از خوانندگان و موزیسین‌ها در خارج از کشور محو شدند و این اتفاق بسیار تلخی است.» فرخ‌نژاد که یک روزی به دلیل اشتباه محاسباتی احساس می‌کرد قهرمان ملت است، امروز متوجه شده مردم ایران او را نه تنها قهرمان نمی‌دانند؛ بلکه از او به دلیل پشت کردن به وطن خود انتقاد دارند. او در این باره تاکید می‌کند: «آنچه بیشتر از همه من را آزار می‌دهد، برچسب‌هایی مانند "وطن‌فروش" است که زیر پست‌هایم نوشته می‌شود؛ این برایم غم‌انگیز و دردناک است.» 
اعتراف به اشتباه و بهایی سنگین
اشکان خطیبی نیز از دیگر چهره‌هایی است که در جریان حوادث ۱۴۰۱ تصمیم به مهاجرت گرفت. او با حالتی پشیمان و افسوس‌خورده، وضعیت کنونی خود را چنین توصیف کرده است: «دیگر توانایی کار کردن ندارم. خودم به همه چیز پشت پا زدم... از چیزی نمی‌خواهم دفاع کنم... نمی‌خواهم بگویم اشتباه کردیم، چون همه مربوط به پروسه اجتماعی است و من هم بخشی از این اجتماع بودم.»
او به موقعیت‌هایی که در ایران داشت اشاره می‌کند و می‌گوید: «در ایران مدیر پردیس سیاسی چارسوق بودم، دو سال پشت سر هم رئیس کاخ بودم. این‌ها را نمی‌توانم انکار کنم.» خطیبی درباره وضعیت روحی و روانی‌اش نیز گفت: «زندگی در اروپا کار راحتی نیست؛ به دلیل بیماری C-PTSD تحت درمانم. از کیفیت کارهایی که در خارج از ایران کردم راضی نیستم. حدود شش سال است روی صحنه نرفته‌ام. سخت است، واقعاً سخت است. بهای سنگینی دادم و به قیمت از دست دادن خیلی از چیزها، از جمله خانواده‌ام تمام شد.»
تلاش برای بازگشت پس از سرگردانی در ترکیه
پرستو صالحی هم از افرادی بود که در جریان آشوب‌های سال ۱۴۰۱ از مرز خارج شد و مدت‌ها در کشور ترکیه سرگردان بود. بی‌پولی و عدم توجه ضدانقلاب به او باعث شد تا چمدان خود را جمع کند و زیر فشار ترول‌های مجازی به فکر بازگشت به ایران باشد. پرستو صالحی پس از خروج از کشور با انتشار چند ویدئو با پوشیدن لباس سیاه شبیه داعشی‌ها، مردم را تهدید کرد و گفت: از این به بعد دشمن اول شما منم، پرستو صالحی، و روزی برای رفتن شما هلهله برپا خواهیم کرد! آن روزها این ویدئوهای خاص و عجیب از سوی شبکه سایبری ضدانقلاب وایرال می‌شد و صالحی گمان می‌کرد با خروجش از کشور، روی سن از امریکایی‌ها اسکار می‌گیرد و پیشنهادهای کاری یکی پس از دیگری به سویش جاری خواهد شد؛ اما این خواب خیلی زود به کابوس بدل شد و فشار بی‌پولی و عدم توجه به این شخص و تعدادی دیگر از سلبریتی‌های اغفال‌شده، آن‌ها را بیدار کرده است.
از سرنوشت تلخ پرستو صالحی همین بس که همان شبکه سایبری که روزگاری ویدئوهای داعشی مسلک این بازیگر سابق را لایک‌ریزی می‌کرد، شروع به فحاشی به او کرده تا جایی که تهدید به قتل در محل اقامتش شده است. صالحی از همان روزهای اول فرار از کشور، چهره‌ای سرگردان داشت و می‌شد علائم پشیمانی را در چهره او مشاهده کرد. رویایی که برای خودش ساخته بود، تبدیل به سراب شده و حالا نه راه پیش دارد و نه پس! وضعیت دیگر سلبریتی‌ها نظیر احسان کرمی، برزو ارجمند و مهناز افشار هم بهتر از صالحی نیست. آخرین تلاش این گروه برای زنده‌ماندن، اجرای نمایشی در کشورهای امریکای شمالی است که به دلیل عدم استقبال ایرانیان مقیم امریکا و کانادا، روی گیشه شکست اساسی خورد! رفته‌رفته کاهش فعالیت‌های این افراد و عدم مشارکت باانگیزه در پروژه‌های اپوزیسیون، وضعیت روحی و روانی آن‌ها را به شدت به هم ریخت. شاهد این ماجرا، ارژنگ امیرفضلی، بازیگر طناز سینما و طنزپرداز شبکه‌های اجتماعی است که این روزها مجبور به رانندگی تاکسی در خیابان‌های تورنتو شده است. محمد عمرانی یکی دیگر از این دست بازیگران نیز وضعیت بهتری از دیگران ندارد و اختلافات خانوادگی و بی‌پولی باعث دیوانگی او شده است تا جایی که در مجامع عمومی ایرانیان خارج از کشور او را دست می‌اندازند.
پایان یک توهم
عدم توفیق در موضوعات کاری، حس فریب خوردن از اپوزیسیون خارج‌نشین و اختلافات و از هم گسیختگی ضدانقلاب، سبب ناامیدی، پشیمانی، احساس سرخوردگی و برخی بیماری‌های روحی در این چهره‌ها شده است. پیش از این نیز یک منبع آگاه در گفتگویی از ابراز پشیمانی برخی چهره‌های فعال که در ایام اغتشاشات «زن، زندگی، آزادی» به خارج از ایران رفته بودند، خبر داده بود. اعترافات اخیر چهره‌هایی مانند حمید فرخ‌نژاد نشان می‌دهد که برخی از فعالان فرهنگی و هنری، در فضایی آمیخته به هیجان، احساسات و تحلیل‌های سطحی، دچار اشتباه محاسباتی شدند و مهاجرت را راه نجات پنداشتند. اما گذر زمان نشان داد که واقعیت‌های میدانی، عمق ریشه‌های انقلاب اسلامی، و تفاوت‌های ساختاری میان جوامع، به‌سادگی قابل چشم‌پوشی نیستند. امروز، بسیاری از این افراد نه تنها موقعیت حرفه‌ای خود را از دست داده‌اند؛ بلکه با چالش‌های عمیق روانی، اجتماعی و حتی اقتصادی مواجه‌اند. اعترافات آنان، بیش از هر چیز، نشانگر شکاف عمیق میان توهم و واقعیت است. شکافی که تنها با بازگشت به تحلیل‌های عقلانی و درک عینی از شرایط کشور، می‌توان آن را پر کرد.
 
کمی فراتر از شهرام دبیری 
امیرحسین ثابتی
ماجرای سفر شهرام دبیری، معاون رئیس جمهور به قطب جنوب یک «نماد» بود. دقیقاً مثل «نوک یک کوه یخی» در قطب جنوب! که نشان می‌داد مناسبات و اتفاقات مهم‌تری از این سفر وجود دارد که حالا فقط بخشی از آن دیده شده است.
لذا از همان روز اول که خبرش منتشر و بعد هم به دروغ تکذیب شد، هیچ واکنشی نداشتم؛ چون معتقد بودم و هستم که اتفاقات بسیار مهم‌تری در حال وقوع است که نباید با هیاهو درباره یک سفر جنجالی، به حاشیه برود. البته از دکتر پزشکیان تشکر می‌کنم که او را عزل کرد، هرچند برخی می‌گویند علت اصلی، دو تابعیتی بودن همسر دبیری بوده و برخی هم می‌گویند در کشمکش‌های داخلی دولت، این بار نوبت دبیری بوده تا عزل شود؛ اما در هر حال عزل او اقدامی به موقع بود.
اما اصل ماجرا چیست؟ اصل ماجرا «اقتصاد سیاسی» نظام جمهوری اسلامی ایران است که سال‌هاست در دست افرادی است که تقریباً هیچ اعتقادی به این نظام ندارند؛ اما منابع عمومی، سرمایه‌های بیت‌المال و در یک کلمه قدرت اقتصادی کشور در دست آن‌هاست. همان کسانی که به اسم خصوصی‌سازی، هزاران میلیارد تومان از منابع کشور در دستشان است و نتیجه عملکرد آن‌ها، به اسم جمهوری اسلامی فاکتور می‌شود، در حالی که به اندازه یک ارزن به این نظام اعتقادی ندارند.
بخش دیگری از آنها بر بانک‌های خصوصی حاکم شده‌اند، بخش دیگری‌شان بر پتروشیمی‌ها و شرکت‌های نفتی و صنایع فولادی حاکم‌اند، بخش دیگری‌شان بر شرکت‌های خودروسازی جنبده زده‌اند و بخش دیگری‌شان در بنگاه‌های دولتی بزرگ تسلط دارند. خلاصه هر آنجا که "مناسبات قدرت از طریق اقتصاد" برقرار است، حضور فعال دارند؛ لذا مسئله امروز من دبیری و امثالهم نیستند؛ لذا نه رفتنش به قطب جنوب برایم اهمیت داشت و نه عزل او. آنچه مهم است شریان‌های اقتصادی این کشور است که در اوج تحریم‌ها در دست کسانی است که سربازان اقتصادی دشمن هستند، نه جمهوری اسلامی! و از طریق مناسبات اقتصادی، تصمیمات سیاسی کلان کشور را جهت‌دهی می‌کنند و زورشان از من نماینده و حتی فلان وزیر و... نیز بیشتر است.
اما ما در مجلس چه کار می‌توانیم بکنیم؟ برای پاسخ دقیق‌تر، زمان بیشتری باید بگذرد؛ اما من امیدوارم...