امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

مطالب صفحه در مکتب عرشیان 1220

خاطرات امدادگر مازندرانی از جنگ تحمیلی
بهناز باقرپور
«از چنده‌لا تا جنگ» خاطرات شمسی سبحانی، امدادگر مازندرانی، از جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران است. این کتاب شامل خاطرات راوی از روستای چَنِده‌لا بخش زیرآب سوادکوه و از کودکی تا سال 1367 است.
«از چنده‌لا تا جنگ» صدوسی‌وهشتمین کتاب خاطرات جنگ ایران و عراق و چهارصدوپنجاه‌وهفتمین کتاب دفتر ادبیات و هنر مقاومت حوزه هنری است. چاپ اول این کتاب سال 1381 در 194 صفحه، در قطع رقعی، با جلد نرم، بهای 11000 ریال، شمارگان 4400 نسخه، با مصاحبه و تدوین گلستان جعفریان، از سوره مهر حوزه هنری منتشر شد. طرح جلد کتاب تصویر مبهمی از خانه‌های روستایی در منطقه‌ای سرسبز در پس‌زمینه و سیم‌خاردار در جلوی آن است. عنوان، با رنگ سفید، درشت در بالای جلد نوشته شده است. صفحات ابتدایی کتاب قبل از متن اصلی، به ترتیب عبارت‌اند از: صفحه عنوان، شناسنامه، اشاره به تاریخ تابستان 1381. کتاب فهرست ندارد و خاطرات در یک متن تک‌نگاشت تدوین شده است.
شروع خاطرات از دوران کودکی سبحانی در چنده‌لا است؛ بازی‌های کودکانه، سختی درس‌خواندن و همزمان کارکردن در شالیزار. سپس وی از مهاجرت به تهران، شرکت در فعالیت‌های قبل از انقلاب، پیروزی انقلاب، آموزش امدادگری در بیمارستان لقمان (تهران)، اعزام به کردستان و شهر سنندج، مداوای مجروحان، درگیری با کومله، حمله عراقی‌ها به پاسگاه‌های مرزی، رفتن به مرز با نیروهای ارتشی، حمله رسمی عراق به ایران، اعزام به کرمانشاه، عضویت رسمی سپاه، آموزش پرستاری در بیمارستان لقمان، در اختیار گرفتن بیمارستان نجمیه (تهران) توسط سپاه، رسیدگی به مجروحان در بیمارستان نجمیه، اعزام به بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک و مداوای مجروحان عملیات والفجر یک، خاطرات خوابگاه امدادگران بیمارستان شهید کلانتری، مواجهه با مجروحان موجی، راه‌اندازی بیمارستان شهید بقایی (اهواز)، رسیدگی به مجروحان عملیات خیبر، ازدواجش با آقای رضوانی و تولد دخترش زهرا و پسرش رسول روایت می‌کند. در انتهای کتاب، در چهار صفحه، عکس‌ها و اسناد ضمیمه شده است. سبحانی در خاطراتش از شیطنت‌های دوران مدرسه روایت می‌کند: «زمستان‌ها با وجود گِل، باران و برف، رفت و آمد خیلی سخت می‌شد... گروهی به مدرسه می‌رفتیم... من رئیس گروه بودم... پسر خیلی چاق و تپلی به اسم دوستعلی بود که به‌سختی خودش را جمع‌وجور می‌کرد... دوستعلی همیشه وسایلم را تا مدرسه می‌آورد. دختران دیگر وقتی می‌دیدند وسایلم را به دوستعلی می‌دهم، وسایل خودشان را به او می‌دادند... جاده پُر گِل بود... دوستعلی گفت: من دیگر حاضر نیستم کتاب‌هایتان را بیاورم. هرکس بیاید کتاب‌هایش را بگیرد، والّا همین‌جا می‌گذارمشان... گفتم: حرف نزن، تو کتاب‌ها را می‌آوری... وقتی به مدرسه رسیدیم، گفتم کتاب‌هایم را بده. گفت کتاب‌ها را همان‌جا گذاشتم... برگشتم، کتاب‌ها نبودند. حسابی دوستعلی را زدم.» 
سبحانی در خاطراتش صرفاً به فعالیت‌های امدادگری‌اش نپرداخته، وی از علاقه‌مندی‌های زنانه در بحبوحه جنگ هم روایت کرده است: «چند وقت بعد از عملیات که سرمان کمی خلوت‌تر شده بود، بعضی بچه‌ها می‌گفتند: خواهر سبحانی! حوصله‌مان سر رفته... به شهر می‌رفتیم... کاموا، پارچه... نخ ابریشمی... هرجا می‌رفتی، یک قلاب و دوک دست یکی می‌دیدی. هرکس که پارچه‌ای می‌خرید، برایشان برش می‌زدم تا با دست لباس بدوزند... ملافه مخصوص، صابون مخصوص، خیلی از بچه‌ها حساسیت‌های زنانه خود را نسبت به مو، سرووضع، آراستگی و زیبایی پوست و حتی خوش‌خوراکی حفظ کرده بودند.» 
سبحانی در خاطراتش روایت می‌کند که فشار کاری، توجیه‌کننده پرخاشگری نیست: «آن شب سرمان خیلی شلوغ بود... اگر می‌دیدم چیزی کم است... واقعاً عصبانی می‌شدم و شاید پرخاش هم می‌کردم... یکی از بچه‌ها گفت خواهر سبحانی! بیا به اتاق پرستاری. رفتم، دیدم چند نفر از بچه‌ها دور هم نشسته‌اند. گفتم: چرا نشسته‌اید؟ این‌همه کار ریخته روی زمین! فیروزه گفت: شمسی! ما همه می‌دانیم چقدر خسته هستی. مسئول تدارکات حجم کارش چند برابر بقیه است؛ اما الان به خاطر شرایط بحرانی همه حساس و خسته هستند و نباید سر هم داد بکشیم. بهتر است رعایت حال یکدیگر را بکنیم. حرف فیروزه که تمام شد. به فکر فرورفتم. به عکس‌العمل‌هایم برگشتم. دیدم یک‌ریز سر بچه‌ها داد می‌زنم... از آن به بعد سعی کردم رفتارم را کنترل کنم.» 
از چنده‌لا تا جنگ، پنج بار از سوره مهر، تجدید چاپ شده است؛ چاپ دوم 1386، چاپ سوم 1388، چاپ چهارم 1390 و چاپ پنجم 1392. طرح جلد در این چاپ‌ها تغییر کرده است. در چاپ دوم، تصویر سیم‌خارداری است که یک گل رز از آن روئیده است. در چاپ چهارم به طراحی محمود حسینی، تصویر زن چادری است که چهره ندارد و در چاپ پنجم به طراحی رضا زواری، تصویر شمسی سبحانی انتخاب شده است. در تجدید چاپ، محتوای کتاب تغییر نکرده است.
این کتاب موضوع پژوهش پژوهشگران قرار گرفته است ازجمله: راضیه نادرپور (1394) در پایان‌نامه «نقش زن در دفاع مقدس بر اساس دو اثر من زنده‌ام و از چنده‌الا تا جنگ»؛ عالی (1396) در کتاب «شخصیت‌پردازی زنان پرستار و امدادگر در داستان‌های دفاع مقدس با تأکید بر سه کتاب کفش‌های سرگردان، من زنده‌ام و از چنده‌لا تا جنگ»؛ موحدیان عطار، خوراسگانی و معمار (1401) در مقاله «تحلیل هویت زن ایرانی بر مبنای ارزش‌های اساسی در کتاب‌های خاطرات دفاع مقدس». برخی از رسانه‌های چاپی نیز اقدام به معرفی کتاب و خاطرات سبحانی کرده‌اند ازجمله: نشریه سبز سرخ (1387) به گفتگو با شمسی سبحانی پرداخته است، روزنامه ایران (1394) در مطلبی از شهین عالی با عنوان «انعکاس حضور زنان در ادبیات دفاع مقدس» و متنی دیگر از مرجان قندی (1396) با عنوان «چهره زنانه جنگ را از یاد برده‌ایم» و همچنین روزنامه رسالت (1399) در بخش کتابخانه. علاوه‌بر نسخه چاپی، نسخه الکترونیکی و نسخه صوتی این کتاب از سوی ناشر تولید شده و در اختیار مخاطبان قرار گرفته است.

 

محمود کاوه

شهرزاد محمدی

محمود کاوه (1365ـ1340) فرمانده عملیات سپاه سقز در آزادسازی مناطق مرزی و اشغال‌شده توسط ضدانقلاب بود که با تشکیل تیپ ویژه شهدا به عنوان فرمانده عملیات و پس از شهادت محمد بروجردی در خرداد 1362 به فرماندهی این تیپ منصوب شد.
محمود کاوه، یکم خرداد 1340 در مشهد به دنیا آمد. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، وارد حوزه علمیه شد. هم‌زمان، تحصیلات دوره راهنمایی و دبیرستان را نیز ادامه داد. با شروع جریانات سیاسی برضد رژیم پهلوی، در مسجد جواد‌الائمه ‌علیه‌السلام و امام حسن مجتبی ‌علیه‌السلام مشهد که از مراکز تجمع نیروهای مبارز و محل سخنرانی آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای بود، شرکت می‌کرد و از تعالیم ایشان بهره فراوان برد. وی، به‌عنوان محور مبارزه در دبیرستان، در پخش اعلامیه و شرکت در راهپیمایی‌ها حضوری فعال داشت. 
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مشهد درآمد و بعد از گذراندن دوره آموزشی شش‌ماهه، به عنوان مربی تاکتیک در پادگان امام رضا‌علیه‌السلام به آموزش نظامی نیروهای سپاه و بسیج پرداخت. سپس در یک مأموریت شش‌ماهه، به عنوان سرپرست یک گروه بیست‌نفره برای حفاظت از بیت امام خمینی ‌قدس‌سره‌الشریف به تهران عزیمت کرد. 
با شروع جنگ تحمیلی عراق بر ضد ایران، به همراه تعدادی از نیروهای خراسان به جبهه جنوب اعزام شد؛ اما خیلی زود او را برای آموزش نیروها به مشهد فرا خواندند. پس از آن به‌عنوان فرمانده یک گروه دوازده‌نفره، برای آزادسازی شهر بوکان و سرکوبی ضدانقلاب در کردستان انتخاب شد. او در مدت کوتاهی به فرماندهی عملیات سپاه سقز منصوب شد و آزادسازی منطقه مرزی بسطام را طرح‌ریزی و 45 کیلومتر جاده مرزی را از نفوذ ضدانقلاب آزاد کرد. 
هم‌زمان با تشکیل تیپ ویژه شهدا، مسئول عملیات تیپ شد. آزادسازی شهر بوکان و جاده پیرانشهر ـ سردشت، آزادسازی جاده صائین دژ به تکاب، پاک‌سازی منطقه کیله و اشتوزنگ، آزادسازی محور راهبُردی پیرانشهر به سردشت، فتح ارتفاعات مهم مرزی منطقه آلواتان، آزادسازی زندان دوله‌تو از جمله طرح‌هایی بود که در این دوران به اجرا گذاشته شد. 
کاوه، پس از شهادت محمد بروجردی، فرمانده تیپ ویژه شهدا، در خرداد 1362 فرماندهی این تیپ را بر عهده گرفت. وی با این سمت، در عملیات‌هایی چون والفجر 2 در منطقه حاج‌عمران عراق، والفجر 3، والفجر 4 در محور مریوان، بدر در شرق رودخانه دجله، قادر در جبهه شمالی سیدکان عراق، والفجر 9 در منطقه چوارته عراق و کربلای 2 نقش مؤثری داشت. 
وی در سال 1362 با فاطمه عمادالاسلامی ازدواج کرد که ثمره آن یک دختر است. 
کاوه در دوران حضور در جبهه بارها مجروح شد. آخرین مجروحیت او در تک حاج‌عمران بود که منجر به اصابت دوازده ترکش نارنجک به سرش بود. روحیه اطاعت‌پذیری و ولایت‌مداری، هوش سرشار و چابکی در عملیات، از جمله ویژگی‌های شخصیتی او بود. هیچ‌گاه از ورزش غافل نبود و با تشویق نیروها و حضور در مسابقات ورزشی، آمادگی رزمی نیروها را بالا می‌برد. بااینکه بارها در صحنه‌های عملیاتی مجروح شده بود؛ ولی همیشه قبل از بهبودی به منطقه بازمی‌گشت.  محمود کاوه 11 شهریور 1365 در عملیات کربلای 2 در ارتفاعات 2519 در منطقه حاج‌عمران عراق براثر اصابت ترکش به سر و پا شهید شد. مزار او در بهشت رضای مشهد واقع است. 
مقام معظم رهبری، آیت‌الله امام خامنه‌ای، درباره تیپ ویژه شهدا و شهید کاوه فرمودند: این تیپ یکی از واحدهای کارآمد ما محسوب می‌شد و این جوان (کاوه) جزء عناصر کم‌نظیری بود که او را درصدد خودسازی یافتم. حقیقتاً اهل خودسازی بود، هم خودسازی معنوی و اخلاقی و هم خودسازی رزمی.