سپهر کامیاب
نسل زد، کلیدواژهای است که در میان تحلیلهای علوم تربیتی و اجتماعی به سوژهای پرطرفدار تبدیل شده است. در میان این سوژه تازه و پر سر و صدا، عدهای سعی دارند تا چهرهای کهنه و ناموزون از دین ارائه دهند و از سویی خود را دوست، مشکلگشا و هم صحبت با ایشان عنوان میکنند؛ به همین دلیل نسل زد را نسلی طغیانگر و دینگریز معرفی کرده تا ضمن حذف نقش تربیتی دینداران و حوزویان، نقشه تربیتی نامتوازن غیر بومی خود را برای جوانان نسل جدید تحمیل و اجرایی کنند.
یکی از ابزارهایی که گزاره جدایی نسل جوان عصر حاضر از دین را در ذهن جامعه القاء میکند، کاهش ورودی به حوزه علمیه در سالهای اخیر است. برخی از پژوهشگران عرصهی اجتماعی و تربیتی، علت اصلی کاهش ورودی را، عدم ارتباط نخبگان و طلاب حوزوی با نسل جدید بیان میکنند؛ اما مسئله این است که اگر این کاهش مربوط به ارتباط ناکافی با حوزویان و دینداران است، چرا در مناسک دینی همچون اعتکافهای سالانه، با افزایش حضور جوانان همراه هستیم؟!
از سویی دیگر نسل زد و یا به تعبیری نسل نوجوان و جوان امروز گرچه با تعداد کمتری به حوزه وارد میشوند؛ ولی این ورود، خود گواه بر ارتباط این عزیزان با قشر مذهبی و طلبه است. نمیتوان علتهای متعدد موجود در کاهش ورود طلاب به حوزه علمیه را نادیده گرفت و آن را در یک علت ناصحیح خلاصه کرد!
لازم به ذکر است که برخی از مدیران مدارس علمیه با تمامی درکی که از روحیات خاص جوانان امروزی دارند، امکانات ویژه و تازهای را برای رشد و زیست مؤمنانه این نسل بینظیر فراهم آوردهاند. طبیعتاً ارتباط ناگسستنی با فضای مجازی و لوازم آن، نیازهای جدیدی را در این قشر ایجاد کرده است که هرکدام از این نیازها باید در حوزههای علمیه بررسی شده و به وقت خود برطرف و پاسخ داده شوند. برگزاری جشنوارههای هنری، آموزشهای گرافیکی، کلاسهای سواد رسانه و امثال آن، نمونههای برجستهای از فعالیت مدارس علمیه کشور و دوری ایشان از انفعال نسبت به نسل جدید است.
چه بسیاری از مدیران جوان مدارس علمیه هستند که برای پیشرفت نخبگان حوزوی و بهروز شدن شیوه تحصیل علوم دینی، ارتباط خود را با نسل زد متناسب با شرایط آنها قوت بخشیده و با فراهمآوری فضای تربیتی بومی، خط بطلانی بر ادعاهای واهی روشنفکرنماها مبنی بر دینگریز بودن نسل زد کشیدند.
از طرفی اگر برخی از طلاب توان برقراری چنین ارتباطی را ندارند، دلالت بر ناقص بودن شیوه تعامل دین با جوانان ندارد که بیشک این بیان، کجفهمی از نظام تربیتی دین است؛ بلکه دلیلی است بر ناکافی بودن برخی از آموزشهای تعاملمحور و یا نبود آن در مراکز تربیتی حوزوی!
شیوه تعامل با نسل جدید که متأسفانه «زد» خواندنش توسط روشنفکران غربزده نوعی شکاف طبقاتی را با خود به همراه دارد، نه تنها دشوار و غیرقابلپیشبینی نیست؛ بلکه با ارتباطی صمیمانه، مسئولیتمحور و تعاملگرا، سهولت و آسانی خاص خود را دارد.
عقلانیت در اثبات ولایت فقیه
طیبه زاهدی
نظریه ولایت فقیه حضرت امام خمینی (ره) که مبنای نظام جمهوری اسلامی است، وظایف، شرایط و اختیاراتی را برای ولیفقیه اثبات کرده که بیشترین قرابت و شباهت را با نظام امامت دارد. با تکمیل و تتمیم این نظریه در طول ده ساله عمر حضرت امام (ره) در نظام جمهوری اسلامی، ولایت مطلقه فقیه در قانون اساسی نهادینه شد. در واقع قانون اساسی، ترجمان حقوقی و ساختاری همان نظریه است که بر اساس ولایت امر و امامت مستمر، زمینه تحقق رهبری فقیه جامعالشرایط را آماده میکند تا ضامن عدم انحراف سازمانهای مختلف از وظایف اصیل اسلامی خود باشد.
از جمله دلایل عقلی که میتوان بر اثبات این جایگاه برای ولایت فقیه اقامه کرد، به دو مورد اشاره میشود: دلیل اول، «اصل تنزل تدریجی»؛ این دلیل از مقدماتی تشکیل شده است. مقدمه اول اینکه برای تامین نیازمندیهای اجتماعی و جلوگیری از هرج و مرج، فساد و اختلال نظام، وجود حکومت در جامعه، امری ضروری است و دومین مقدمه هم ضرورت اجرای احکام اجتماعی اسلام است و این امر به زمان حضور پیامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) اختصاص ندارد؛ یعنی احکام اسلام جاودان است و باید در همه زمانها و مکانها اجرا گردند. مقدمه دیگر این است که حکومت مطلوب از منظر اسلام، حکومتی است که معصوم (علیهم السلام) در رأس آن باشد و آخرین مقدمه نیز اینکه هنگامی که فراهم آوردن مصلحت لازم در حد مطلوب میسر نشد، باید نزدیکترین مرتبه به حد مطلوب را تامین کرد. هنگامی که مردم از مصالح حکومت معصوم، محروم باشند، باید به دنبال نزدیکترین و شبیهترین حکومت به حکومت امام معصوم باشیم.
نزدیکی یک حکومت به امام معصوم در سه امر متبلور میشود: نخست: علم به احکام کلی اسلام (فقاهت)؛ دوم: شایستگی روحی و اخلاقی، به گونهای که تحت تاثیر هواهای نفسانی و تهدید و تطمیعها قرار نگیرد (تقوا)؛ سوم: کارایی در مقام مدیریت جامعه که به خصلتهای فرعی از قبیل درک سیاسی، اجتماعی، آگاهی از مسائل بینالمللی، شجاعت در برخورد با دشمنان و تبهکاران تشخیص اولویتها و اهمیتها.
با توجه به این مقدمات نتیجه میگیریم کسی که بیش از سایر مردم، واجد این شرایط باشد فقیه عادل، زمانشناس و قادر به مدیریت کلان اجتماعی باید رهبری جامعه را عهدهدار شود و ارکان حکومت را به سوی کمال مطلوب سوق دهد. تشخیص چنین کسی طبعاً بر عهده خبرگان خواهد بود چنان که در سایر شئون زندگی اجتماعی نیز چنین است.
دومین دلیل عبارت است از «حاکمیت اصلح در عصر غیبت» که این دلیل نیز دارای مقدماتی است. ولایت بر اموال و اعراض و نفوس مردم، از شئون ربوبیت الهی است و فقط با نصب و اذن خدای متعال، مشروعیت مییابد. مقدمه دوم اینکه خداوند این حق قانونی را به پیامبر اکرم و امامان معصوم (علیهم السلام) داده است و سومین مقدمه نیز عبارت است از اینکه در زمانی که مردم از وجود رهبر معصوم محرومند، یا باید خدای متعال از اجرای احکام اجتماعی صرفنظر کرده باشد، یا اجازه اجرای آن را به کسی که اصلح از دیگران است، داده باشد تا ترجیح بلامرجح و نقض غرض و خلاف حکمت لازم نیاید و با توجه به باطل بودن فرض اول، فرض دوم ثابت میشود؛ یعنی ما از راه عقل کشف میکنیم که چنین اذن و اجازهای از طرف خدای متعال و اولیای معصوم صادر شده است، حتی اگر بیان نقلی روشنی در این خصوص به ما نرسیده باشد.
فقیه جامعالشرایط، همان فرد اصلحی است که هم احکام اسلام را بهتر از دیگران میشناسد، هم ضمانت بیشتری برای اجرای آن دارد و هم در مقام تامین مصالح جامعه و تدبیر امور مردم، کارآمدتر است.
دقت در دلیل عقلی و تبیین فلسفی نظام ولایت فقیه، بیانگر آن است که صرفنظر از ادله فقهی و تعبدی، عالیترین وجه حکومت اسلامی که مطلوبیت دارد، حاکمیت معصوم است؛ اما در اسلام چون ارزشها دارای مراتب بوده و بیشک حکومت نیز یک ارزش است، با عدم دسترسی به معصوم، باید کسی را برای حاکمیت برگزید که در علم و عمل، شبیهترین مردم به معصوم باشد و آن فقیه جامعالشرایط است که از جهت صلاحیتها، شباهت بیشتری به معصوم دارد تا عهدهدار همان وظایفی گردد که معصوم برعهده داشت.