فتنه 1041 علاوه بر اینکه متضمن حوادث تلخ و جانکاهی بود، حامل حقایق سیاسی و اجتماعی و معرفتی زیادی است که نباید گذاشت این واقعه همراه با درسها و عبرتهای آن به محاق رود و مبنایی برای اصلاح کنشگری های سیاسی و اجتماعی و درک دشمن ملت قرار نگیرد. بویژه که از این پس، همه عوامل رسانه ای جریانات ضد انقلاب و برانداز، در تولید آگاهی کاذب (جابجایی مقام شهید و جلاد) بیش از پیش تلاش خواهند کرد. از این رو، باید در راستای ضرورت " جهاد تبیین " همواره ساحتهای مختلف این موضوع را مورد کنکاش و روشنگری قرار دهیم.
پرسشهای مطالعاتی پیرامون فتنه 401 یک دست و هم سطح نیستند. چون این مسئله، چندین لایه مطالعاتی را در بر میگیرد. در اینجا، لا اقل، سه لایه مطالعاتی را میتوان بر شمرد:
1. لایه مطالعاتی دادهها
برخورداری جامع و مکفی از دادههای اکتسابی مربوط به واقعه یا رویداد، برای فهم و درک صادق از آن، ضرورت دارد. اگر چه تولید کنندگان آگاهی کاذب، هیچ التزامی به اکتساب دادههای دقیق عینی ندارند؛ بلکه آنان چنین دادههایی را مخلّ مقاصد خود میدانند. جریان متعهد و انقلابی، خود را ملزم به کسب دادههای درست و دقیق میداند.
2. لایه مطالعات تحلیلی
پردازش و تحلیل دادهها از جهت بررسی سطح روابط و نسبت مادی و معنوی میان آنها و نیز فهم زوایای آشکار و پنهان رویداد- در اینجا، فتنه 401 - اهمیت زیادی دارد. از این طریق، دلایل چرایی و چگونگی و فرآیند وقوع رویداد روشنتر میگردد. تحلیل دادهها، بازگو کننده اقدامات بعدی یا کاستیها و نواقص عملی امر است.
3. لایه مطالعات نظریه پردازانه
کلیت واقعه یا رویداد، در چارچوبهای نظری تفسیر و تبیین میشود. این چارچوبها میتواند معرفتی، تاریخی، جامعه شناختی، روان شناختی، هویتی و تمدنی باشد. این سطح از مطالعه رویداد که عمیقترین لایه مطالعاتی رویداد است، غایات عقلانی و غیر عقلانی و جایگاه و کارکردهای مورد نظر و نیز نسبت آن با دیگر رویدادهای همسو و غیر همسو را معلوم میکند. همچنین مطالعه نظری واقعه از جهت آینده پژوهی و فهم فرآیند ها و سناریوهای پیش رو کمک بسزایی میکند.
اگر درباره میزان پراکندگی مطالعات در این سه لایه پرسش شود، به نظر میرسد که بیشترین حجم کار مربوط به لایه اول (شناسایی، اطلاع رسانی دادهها) بوده است. در این سطح به شدت با جنگ روایتها مواجه هستیم. نیروهای انقلابی علیرغم نا برابری امکانات، خیلی خوب توانستند پروپاگاندای رسانه ای ضد انقلاب و نظام سلطه جهانی را زمین گیر و خنثی کنند. اما کار در سطح دوم و بویژه در سطح لایه سوم که جنبه نخبگانی آن خیلی بیشتر است، از هر دو سو کمتر بوده است. به نظر میرسد که اپوزیسیون داخلی و خارجی، رغبت چندانی به لایههای دوم و سوم ندارد. چون آنان در این دو سطح، بخصوص در سطح نظریه پردازانه، حرف جدی برای گفتن ندارند.
اگرچه نویسندگان اقتدارگرای اصلاحات سعی کرده اند خلأ مطالعه لایه دوم را جبران کنند، اما در مقابل، میدان و مجال کار برای نیروهای انقلابی و جریانهای همسو در دو لایه دوم و سوم بسیار بیشتر است. آنان در این دو عرصه مطالعاتی، حرفهای زیادی برای گفتن دارند؛ بلکه گفتار آنان در سطح نظریه پردازی بدون رقیب است. چون اغلب نظریههای سکولار، قادر به پشتیبانی فکری از کنش اغتشاشگران را ندارند. برای مثال، چگونه نظریه ملی گرایی میتواند از خواستههای تجزیه طلبانه اغتشاشگران دفاع کند. از آنجا که نویسندگان اپوزیسیون در لایه تئوریک مجبور به نفی بسیاری از اعمال و گفتار آشوب طلبان خیابانی میشوند، آنان مایل به ورود در لایه سوم از مطالعه فتنه 401 نیستند. برخلاف جریان انقلابی و همسو با آن که در عرصه تحلیل و نظریه پردازی، بلا منازع است.