محمد ملکزاده
مسئله عدالت، یکی از اساسیترین مسائل جهان بشری است. به گونهای که خداوند، فلسفه ارسال انبیای الهی را، اقامه عدل در میان انسانها برشمرده است. «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» (حدید، 25) اما با وجود اهمیت مسئله عدالت و عدالتخواهی در اسلام، گاهی این عنوان مورد سوء استفاده برخی جریانات در جامعه اسلامی قرار گرفته است. این سوء استفاده تا حدی است که جریان منحرفی مانند خوارج هم با داعیه عدالتخواهی، از امیرالمؤمنین عبور کردند و فرق علی (علیه السلام) اسطوره عدل و داد را در محراب مسجد کوفه، شکافتند! از اینرو عدالتخواهی واقعی در منطق اسلامی، دارای شرایط و ویژگیهایی است:
شاخص عدالتخواهی
اولین شرط عدالتخواهی، ولایتمداری و پیروی از ولی امر است. شرط دوم، ابتنای آن بر آموزههای مکتب اسلام است. عدالتخواهی در جامعه اسلامی، نمیتواند از مکاتب غیر اسلامی الهام بگیرد. با آرمانها و انگیزههای متناسب با جامعه سرمایهداری یا سوسیالیستی، نمیتوان در جامعه اسلامی به دنبال تحقق عدالت بود؛ زیرا عدالت در مکاتب مارکسیستی و سرمایهداریف با مکتب اسلام، تفاوت ماهوی دارد. عدالت موردنظر مکاتب غیراسلامی، در بستر فردگرایی و انسانمحوری تحقق مییابد؛ اما عدالت اسلامی در بستر توحید تعریف میشود. از اینرو با ابزارهای سرمایهداری و مارکسیستی، نمیتوان عدالت اسلامی را محقق کرد.
اکنون با توجه به دو شاخص مهم فوق، عدالتخواهی در نظام جمهوری اسلامی را نیز میتوان در بستر انقلاب اسلامی تعریف نمود. عدالتخواهی واقعی، هرگز خارج از چارچوب نظام و با تضعیف ارکان و ساختارهای آن، به دست نمیآید. بلکه عدالتخواهی، باید در مقیاس انقلاب اسلامی و در تراز جمهوری اسلامی باشد. چنین مطالبهای برای تحقق عدالت، موجب رشد و پیشرفت نظام نیز خواهد بود.
بستر ظهور عدالتخواهی
گفتمان غیرعادلانه جاری در دولت آقای روحانی که با تشدید مشکلات اقتصادی، فسادهای برخی مسئولان و دور شدن حوزه عمومی از موضوع عدالت همراه بود، سبب گردید که بستر مساعدی برای مطالبه عدالتخواهی از سوی طیفی از طرفداران آقای احمدینژاد که به این ادعا مشهور بود، شکل بگیرد؛ اما واقعیت آن است که آقای احمدی نژاد، بیش از آنکه نماد عدالتخواهی در امور سیاسی و اجتماعی باشد، نماد سطحینگری و جوسازی بود! عملکرد و مواضع آقای احمدینژاد، نشان داده که او هرگز نماد یک عدالتخواه پیشرو، اصیل و رو به جلو نبوده است. عملکرد مسئلهدار این طیف، پیش از این عیار عدالتخواهیشان را مشخص نموده است. برخی رفتارهای نسنجیده، نادرست و غیرصادقانه مدعیان عدالتخواه، خود، گواه دیگری بر احساسی و غیراصیل بودن کلیت این ادعا است. سطحینگری و سادهسازی مسئله عدالت، مهمترین آفتی است که این جریان با آن مواجه است. تنها راهحل خروج از بنبستهای ادعایی این افراد، افشاکردن فسادها بدون داشتن ایده و برنامهای برای زدودن فساد از کشور است! آنان بدون آنکه یک تئوری مشخص در حوزه عدالتخواهی داشته باشند، سعی میکنند تا موضوع عدالت را وارد دعواهای سطحی و نزاعهای بیهوده کنند، تا از این طریق طرفدارانی برای خود دست و پا کنند.
مدعیان عدالتخواهی
پرداختن به مسئله عدالت، همواره از ضرورتهای انقلاب اسلامی بوده است؛ یعنی پیش از اینکه جریانی خاص به دنبال مطالبه عدالت باشند، این موضوع، جزء مطالبات اصلی نظام و دغدغه اساسی امام و مقام معظم رهبری بوده است. با این اوصاف و به دلایل متعدد، جریان مدعی عدالتخواه در نظام جمهوری اسلامی را، نمیتوان دغدغهمند واقعی عدالت در تراز انقلاب اسلامی معرفی کرد:
نخستین دلیل، نادیده گرفتن دستاوردهای انقلاب در زمینه عدالت است رهبر انقلاب با وجود اعلام نارضایتی از تحقق کامل اهداف انقلاب در زمینه عدالت، در بیانیه گام دوم انقلاب تأکید کردند که: «نارضایتی این حقیر از کارکرد عدالت در کشور، نباید به این معنی گرفته شود که برای استقرار عدالت، کار انجام نگرفته است. واقعیّت آن است که دستاوردهای مبارزه با بیعدالتی در این چهار دهه، با هیچ دوره دیگر گذشته، قابل مقایسه نیست». (22/11/1397)
دلیل دوم، هجمه غیرمنصانه این جریان به ارکان نظام و انقلاب و نیروهای انقلابی، نادیده گرفتن زحمات آنها در این مسیر و نیز سیاهنمایی نادرست از وضعیت کشور با ایجاد یأس و ناامیدی است. در حالیکه رهبری، مدام از امید سخن میگویند، سیاهنمایی مدعیان عدالتخواهی، سنخیتی با شاخص رهبری ندارد.
از سال ۹۶ و ماجراهای آشوبهای دیماه آن سال که بر سر مدیریت ناکارآمد و مشکوک مسئله صندوقهای اعتباری و از بین رفتن سپردههای مردمی جرقه خورد، کمکم ادبیات جریان مدعی عدالتخواهی، به سمت نقد کلیت نظام و زیر سوال بردن ارکان حاکمیت رفت! گفتمان سیاهنمایی و زیر سوال بردن کلیت ساختار سیاسی و تعمیم فساد و اصلاحناپذیری، در غائله بنزینی آبان ۹۸ در قالب پدیدهای به نام «افشاگری» به اوج خود رسید و مسئله به اصطلاح مچگیری، گاه همراه با استهزاء، به محور کنشگری چهرههای مطرحشده جریان مدعی عدالتخواهی، تبدیل شد. این مسئله، زمینه سوء استفاده دشمنان علیه نظام را فراهم ساخت.
دلیل سوم، خودبسندگی و منزهنمایی خویش، در مسیر عدالتخواهی است. این موضوع، حاصل ولایتناپذیری و اعتماد به نفس کاذبی است که در برخی از اعضای این جریان مشاهده میشود.
دلیل چهارم، نگاه سطحی آنان به مشکلات کشور است. جریان به ظاهر عدالتخواه، به نقش دشمن بیرونی و عامل نفوذ در بوجود آمدن مشکلات کشور، توجه ندارند و تمام تقصیرها را ناشی از سوء مدیریت داخلی میدانند!
دلیل پنجم، عدم اهمیت، نسبت به حفظ آبروی افراد است. این جریان، گویا به دنبال تبلیغ و معروف شدن خود با هر قیمتی هستند و برای کسب شهرت خویش، هیچ حد و مرزی نسبت به حیثیت و آبروی افراد نمیشناسند. از منظر ایشان، گویا با اولین خطای یک فرد یا وابستگان به او، باید تمام حیثیتش ریخته شود و از اعتبار ساقط گردد! برخی از آنان، از دروغ و تهمت هم ابایی ندارند. حریم خصوصی و انتشار عکسهای شخصی و خانوادگی افراد برای اثبات ادعایهای ثابت نشده، برایشان اهمیتی ندارد و ...
این مجموعه مسائل، موجب لوث شدن جنبش عدالتخواهی و سوء استفاده دشمنان علیه نظام شده است. با این حال نباید فراموش کنیم که بسیاری از افراد این جنبش را، جوانانی تشکیل میدهند که با دغدغههای درست، در این مسیر قرار گرفتهاند. از اینرو نمیتوان نسبت به سرنوشت این جوانان و انحرافات آنان از مسیر حق، بیتفاوت بود. باید علاوه بر روشنگری مستمر، الگوهای درست مقابله با فساد را به ایشان نشان داد. تربیت اخلاقی قشر جوان با هدایت اساتید اخلاق به ویژه در دوران دانشجویی که سرآغاز فعالیتهای جدی اجتماعی میباشد، ضروری است.