امام باقر علیه السلام فرمودند:  به خدا سوگند که او (مهدی (علیه السلام)) مضطر (حقیقی) است که در کتاب خدا آمده می فرماید: «اَمَّن یجیب المضطر اذ ادعاه و یکشف السؤ...» بحارالانوار، ج ٥٢، ص ٣٤١ 

شهیدانه 1134

شهیدی که صدام دستور داد بر پیکرش اسید بپاشند؛ ولی سالم ماند!
شهید محمدرضا شفیعی، متولد سال 1344 در تهران بود. وی در خانواده‌ای متوسط به لحاظ مالی به دنیا آمد؛ اما سادگی و دلدادگی والدینش به اسلام و انقلاب اسلامی تحت رهبری امام خمینی (ره) نیز در تربیت فرزندانش نیز اثرگذار واقع شد. با شروع جنگ، محمدرضا اراده بر جبهه مبارزه با ستم نمود. وی چهارده سال بود؛ اما به دلیل سن کمش نمی‌توانست عازم جبهه شود و صبر نمود تا عاقبت عازم جبهه شد. در عملیات های با نام کربلا شرکت نمود و در یکی از همین عملیات ها از ناحیه پا مجروح شد. پزشکان پس از چهار مرتبه جراحی، قطع امید از بهبودی وی نمودند. مادر شهید نذر نمود که فرزندش سالم شود، یک تخته فرش برای امام‌زمان علیه السلام و مسجد مقدس جمکران هدیه کند و شروع به صلوات برای سلامتی امام‌زمان (عج) نمود. یک روز از توسل مادر نگذشته بود که پزشکان در عکس‌برداری پای محمدرضا حیرت زده شدند. به راستی معجزه رخ داده بود! محمدرضا پس از عنایت حضرت مهدی (علیه السلام) و بهبودی کامل، به جبهه بازگشت. وی در عملیات کربلای 4 به اسارت بعثی‌ها در آمد. وی در اردوگاه، بسیار شکنجه شد و سرانجام به علت جراحت‌های بسیار، روح بی‌قرارش به ملکوت پرواز نمود. پیکر شهید در بین کاظمین و سامرا در اردوگاه الکخ دفن شد. بعد از اتمام جنگ و تفحص شهدا، پیکر شهید از سوی نیروهای عراقی یافت شد؛ اما تمام نیروهای عراقی تحت امر صدام را متحیر نمود تا جایی که بسیاری را از خواب غفلت چندین ساله بیدار نمود که این جنگ، جنگ شیعه کشی بود و جنگی که پیروز میدانش، جوانان مخلصی چون شهید محمدرضا شفیعی بودند. پیکر شهید پس از سال‌ها، سالم تفحص شده بود! خبر به صدام ملعون مخابره شد و تزلزل در نیروهای عراقی، باعث فرمان جنایکارانه دیگر صدام بر علیه مردان خدا و رهروان سیدالشهدا....                                   ادامه در همین صفحه
ادامه از همین صفحه
اباعبدالله الحسین علیه‌السلام شد. صدام دستور داد اگر پیکر این شهید که پلاک و هویتش مشخص بود سالم به ایران باز گردد، پایان خوشی برای او نخواهد داشت و طالبان حق در دنیا، به یزیدی بودنش واقف خواهند شد! دستور داد پیکرش را سه روز تمام در گرما آفتاب سوزان عراق قرار دهند تا تجزیه و متلاشی شود؛ اما پس از سه روز، حقانیت شهدای ایران ثابت‌تر گردید و باز سالم ماند! صدام دستور داد که بر پیکرش اسید بریزند و باز مکرش کارساز نشد! سرانجام پس تسلیم حق شد و پیکرش را به ستاد شهدا ایران تحویل داد. این روایت از خود نیروهای تحت امر صدام باز گو شد که حق بودن سربازان خمینی (ره)  و امام‌زمان علیه السلام را به وضوح بر جهانیان آشکار نمود. شهید در سال 1381 به ایران بازگشت در حالی که امام‌زمان نظر کردند بر این شهید و سفیر حقانیت اسلام بودند؛ مانند بسیاری دیگر از شهدا که معجزاتشان، روشنگر راه امثال ماست...
 
نتیجه مهم نیست، فقط خدا راضی باشد و قبول کند
خدایا از تو می‌خواهم که مرا یاری کنی تا در راه تو قدم بردارم، همان‌طور که خداوند می‌فرماید: هرکسی در امور بر خداوند توکل نماید، او برایش کافی است. و حال اگر بنده گام در راه جهاد با کفار گذاشت، هرگونه سرنوشتی که پروردگارش برای او تعیین نماید، تفاوتی ندارد. ما می‌رویم تا وظیفه خود را انجام دهیم و نتیجه آن برای ما مهم نیست که چه بر سر ما خواهد آمد. ان شاالله که خداوند قبول نماید. (وصیت‌نامه شهید بهرام حق نجات)