در قرآن سوگند زیاد است، سوگندِ به جماد هست، سوگندِ به حیوان هست، سوگندِ به انسان هست و سوگندِ به نبات هم علی الظاهر هست؛ سوگندِ به امور زمینی هست، سوگندِ به امور آسمانی هست و هر سوگندی سوگند به یک چیز است مثل وَ الشَّمْسِ وَ ضحیها. وَ الْقَمَرِ اذا تلیها. وَ النَّهارِ اذا جَلّیها
اما سوگندِ یکجا، یعنی به سراسر خلقت سوگند، از مختصات جمله مورد بحث است: به سراسر عالم خلقت سوگند. عالم خلقت دو بخش کلی است: بخشی که قابل دیدن است و میشود انسان آن را با چشمش ببیند که ما عالم اجسام میگوییم، و بخشی که قابل رؤیت و احساس نیست که ما به آن عالم غیب میگوییم. به تعبیر دیگرِ خود قرآن در جای دیگر: عالم غیب و عالم شهادت. اگر گفته باشند به عالم غیب و عالم شهادت سوگند، یعنی به سراسر خلقت سوگند.
اینجا تعبیر قرآن این است: فَلا اقْسِمُ بِما تُبْصِرونَ وَ ما لاتُبْصِرونَ. گفتیم «نه سوگند» اینجا یعنی سوگند: سوگند به دیدنیها و ندیدنیها یعنی به سراسر عالم خلقت «انَّهُ لَقَوْلُ رَسولٍ کریمٍ» که قرآن سخن فرستادهای بزرگوار است.
رسول یعنی موجودی که دو وجهه و دو چهره دارد؛ از یک وجههاش به عالم غیب وابسته است که از آنجا رسالت را میگیرد، از یک وجهه دیگر به عالم شهادت وابسته است که رسالت را به آنجا تحویل میدهد. از «ما لایُبْصَر» میگیرد، به «ما یُبْصَر» تحویل میدهد.
ببینید چقدر این سوگند با مورد سوگند تناسب دارد! سوگند به سراسر خلقت از ندیدنی گرفته تا دیدنی که قرآن، پیام رسول بزرگواری است که قرآن پیامی است از نادیدنیها به سوی دیدنیها، چون اصلاً معنی رسول «فرستاده خدا» است.