رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم):  هر کس برادر دینی خود را خالصانه دیدار کند، خدای متعال به او می‌فرماید: تو مهمان و زائر منی، پذیرایی از تو بر عهده من است و من به خاطر اینکه برادر دینی‌ات را دوست می‌داری، بهشت را بر تو واجب ساختم.  (وسائل الشیعه، ج 10، ص 457)

سخنان او مرا آب کرد

شهید چمران: من اصلاً خبر نداشتم که اخبار هولناک پاوه به کسی می‌رسد و امام خمینی (ره) و ملت از جریان پاوه باخبرند، فکر می‌کردم که در محاصره ضدانقلاب در آن شب وحشتناک بـه شهادت می‌رسیم و تا مدت‌ها کسی با خبر نمی‌شود.
اما بی‌سیم‌چی شجاع ژاندارمری در حالی که اطاقش زیر رگبار گلوله‌ها فرو می‌ریخت، خود به زیر میز رفته و درازکش میکروفون به دست، همه جریانات را به کرمانشاه {باختران} مخابره می‌کند و مردم از وضع وخیم مظلومان پاوه و وحشیگری‌های ضدانقلاب، با خبر می‌شوند.
موجی از هیجان سرتاسر ایران را فرا می‌گیرد، هزاران نفر در پشت نخست وزیری، طلب اسلحه می‌کنند کـه رهسپار پاوه شوند، کمیته‌های شهرها و پاسداران و یگان‌های زیادی از داوطلبین ارتشی خواستار اعزام بـه پاوه می‌شوند، کرمانشاه {باختران} از کثرت داوطلبین ارتشی و غیر ارتشی مـوج می‌زند.
بزرگ‌ترین مسئله برای ارتش، سازماندهی و پشتیبانی این نیروهای پراکنده و وسیع مردمی بود که مثل سیل به کرمانشاه {باختران} سرازیر شده بودند. ارتش با همه قوای خویش می‌کوشید کمیته‌ها و افراد پراکنده و داوطلبین را برگرداند؛ ولی گاه‌گاهی به کسانی برمی‌خوردید که با پای پیاده راه کرمانشاه {باختران} به پاوه را طی کرده و خود را برای نبرد و شهادت آماده کرده است.
در پاوه پیر مردی ۶۰ ساله با ریش سفید، به سراغم آمد و درخواست کرد که او را به صف اول معرکه بفرستم تا به شهادت برسد، از او پرسیدم که: چه تعلیماتی دیده است که چنین آرزویی دارد؟
با التماس و تضرع می‌گفت: افتخار شهادت را از من سلب نکنید، مرا برای پاسداری راه‌ها و کوه‌ها نفرستید، من فقط به امید شهادت آمده‌ام.
و به راستی اشک می‌ریخت و با اصرار خواستار شهادت بود. جوان دیگری به سراغم آمد که تک و تنها فاصله کرمانشاه {باختران} پاوه را طی کرده بود و به هیچ گروهی و کمیته‌ای وابستگی نداشت، مسلح هم نبود، و حتی تعلیم نظامی نیز ندیده بود. می‌گفت که: یکه و تنهاست، هر کس وابسته به جایی است، گروهی یا کمیته‌ای دارد؛ اما او در این دنیا هیچ‌چیز ندارد، حتی اسلحه هم ندارد، و تنها چیزی که دارد یک جان است. آمده است که جان خود را با اخلاص تقدیم انقلاب کند.
سخنان او آن‌قدر مؤثر و خالصانه بود که مرا آب کرد، به دوستانم گفتم که: یک تفنگ ژ -۳ به او بدهند، و یکی از جوانان به او تیراندازی و قوانین عمومی نبرد را بیاموزد.
و بعد همراه ما به راه افتاد و همه‌جا با قدرت و شجاعت پیش آمد و تا روزهایی که در سردشت پیش می‌رفتم همچنان در کنار ما بود و اصلاً ندانستم اسمش چیست؟ و از کجا آمده است؟ و چطور زندگی می‌کند؟ اما نظیر او فراوان بودند که در جریان مبارزات کردستان، خالصانه به خاطر خدا و انقلاب، تا سر حد شهادت فداکاری می‌کردند.
کسان دیگری بودند که نمی‌توانستند بجنگند؛ اما هرچه داشتند در طبق اخلاص گذاشته تقدیم انقلاب می‌کردند. یکی را می‌دیدید که با یک کامیون هندوانه آمده است و به پاسداران و سربازان و برادران کُرد، به هر کسی که می‌رسد هندوانه می‌دهد، دیگری که یک کامیون نان آورده است، و بی‌دریغ بـه هر گرسنه‌ای تقدیم می‌کند.
کسی را دیدم کـه از خوزستان آمده بود و یک وانت شیرینی و شکلات آورده بود و پخش می‌کرد، هر کس هرچه داشت با کمال خلوص تقدیم می‌کرد. این موج مردم و هیجان بی‌نظیر ملت، بزرگترین سند کوبنده علیه ضدانقلاب بود که همیشه با شعارهای خلقی و توده‌ای می‌خواست بگوید که از پشتیبانی توده‌ها و خلق‌ها برخوردار است؛ ولی یکباره در رستاخیز کردستان مشاهده کرد که خلق‌ها و توده‌ها و مردم در جانب امام خمینی (ره) و انقلاب هستند و علیه احزاب چپ و ضدانقلابی‌ها می‌جنگند.
اشاره: در تاریخ 23/05/1358 نیروهای احزاب کومله و دمکرات به شهر پاوه حمله کرده و آن را به تصرف خود در آوردند. در تاریخ 27/05/1358 امام خمینی (ره) فرمان تاریخی شکست حصر پاوه را صادر کردند که به آزادی پاوه منتهی شد.
منبع خبر: کردستان، دکتر مصطفی چمران، ناشر: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ هجدهم: ۱۳۹۶، ص ۵۳ – ۵۴