[1]. یکی از مواهب خدادادی، «آزاداندیشی» است. در وصف آزاداندیشی، گاهی تلقی میشود که در تحقق آن، بنیانهای اصیل در هم میشکند؛ بدین ترتیب عدهای برای نجات بنیانها، شیوهی مقابله و عدهای دیگر، به عشق آزادی، روش نابودی اصول را اتخاذ میکنند. بهطورقطع هر دو گروه، به آزاداندیشی که شرط لازم برای رشد فرهنگ و علم است، اجحاف میکنند و اینچنین است که رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «آزاداندیشی در جامعهی ما، یک شعار مظلوم است». (۸ بهمن ۱۳۸۱ در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم)
[2]. ما برای تحقق آزاداندیشی، باید تلاش کنیم در فضای فکر، زیست کنیم؛ یعنی اگر بخواهیم در هر زمینهای - چه علمی چه فرهنگی - روند صعودی و روبهپیشرفت داشته باشیم، باید بتوانیم از ابزار تفکر و تعقل استفاده کنیم و نه از ترس فروپاشی بنیانها، به جمود و تهجد پناه ببریم و نه به زندگی «ترجمه» ای دل ببندیم! زندگی ترجمهای، فقط ترجمهی برخی آثار را در برنمیگیرد؛ گاهی، فردی اعتقادی را مطرح میکند و عدهای دیگر نیز آن را، بدون خدشه میپندارند. حال چه از جامعهی خودِ آنها باشد، چه از جامعهی بیگانه. همینکه آن را «غیرقابل دست زدن» میداند، از حیطهی آزاداندیشی خارجشده و «کاغذ باد»، (بادبادک) میشود. بدینگونه تصورش، پرواز در هوای آزاد است، بیخبر از آنکه سرِنخِ تفکر او، به دست دیگری است!
[3]. بعد از پیبردن بهضرورت آزاداندیشی و حرکت در فضای تفکر، باید بدانیم از مهمترین آسیبهایِ نبودِ کرسی آزاداندیشی، این خواهد بود که عدهای بهنام آزاداندیشی، مرزهای «فضیلت و حقیقت» را میدرند و «اصول مقدس» و «حقیقی» را تحقیر میکنند و عدهای دیگر، ناگزیر به «مقابله» با آنها و «محکوم» کردن و «طرد» کردن آنها میشوند؛ غافل از اینکه خود آنها، فقط بهجای چسبیدن به اصول، باید بر روی آن پایهها، «نوآوری» میکردند. بدین ترتیب «تفریط» در مقابل «افراط»، و «دیکتاتوری» در مقابل «هرجومرج»، قد علم میکند و در این صورت، دوراه بیشتر وجود ندارد، یا کفرگویی و اهانت را برتابیم یا به ذهنهای بسته دلخوش کنیم!
[۴]. دراینبین، رهبر معظم انقلاب میفرمایند: «ما باید آن حدّ وسط، همان «امر بین الامرین» و تعادل را پیدا کنیم. البته این هم از راه گفتگوی محترمانه، عاقلانه، منصفانه و با استدلال، عملی است ... صاحبان فکر باید بتوانند اندیشهی خود را در محیط تخصّصی، بدون هوچیگری، بدون عوامفریبی و جنجال تحمیلی و زیادی، مطرح کنند و آن نقّادی شود؛ یکوقت بهطور کامل، رد خواهد شد، یکوقت بهطور کامل، قبول خواهد شد، یکوقت هم در نقادی، اصلاح خواهد شد و شکل صحیح خود را به دست خواهد آورد. این اتّفاق، باید بیفتد. ما آلان این را نداریم». (۸ بهمن ۱۳۸۱ در دیدار جمعی از اعضای انجمن قلم)
[۵]. حال سؤال این است که چه کسانی در این مسئله، مسئولاند؟ یکی از وظایف نظام جمهوری اسلامی، حمایت صریح از برخورد افکار به شکل سالم است و مجرای این کار بهطورقطع، «دانشگاه و حوزه» هست. این دو نهاد اساسی، باید به تولید علم و فرهنگ، توأمان بپردازند؛ اما امروز با غفلت از این وظیفه اساسی، شاهد آنیم که در چنین جامعهای اسلامی، «بدعت» و «سنتشکنی» به اسم نظریهی نو، بر سر چوب رفته و صدا میکند و میتواند بهراحتی عوامفریبی کند و عدهای را دور خود جمع نماید و از سوی دیگر، افرادی بهناچار، تنها راه چاره را طرد و لعن این گروه میپندارند. البته اصل محکومکردن، شایسته است؛ اما اغلب با شیوهی غلط صورت میگیرد.
[۶]؛ بنابراین سخن نو و نظریهی جدید، باید در محفل تخصصی با «هیئتمنصفهی مورد قبول علمی» مطرح شود و ارزش علمی آن سنجیده و مورد نقادی قرار گیرد. این فرمول، در همهی زمینهها اعم از «علوم محض»، «علوم پایه»، «علوم طبیعی»، «علومانسانی» و البته در زمینههای «فرهنگی»، «اعتقادی» و «معارف» و «علوم حوزوی» باید جاری شود.