چهل پنجاه سال تابع حرف دلمان بودیم!
«محرک» اصلی خیلی از کارهای روزانهمان، میل شخصی بود. هرچه را از خوردن، خوابیدن، حرف زدن و..... اراده و طلب میکرد، به شکل عادی و غریزی، بیدرنگ فراهم کرده و لذت میبردیم.
هر چه دلمان میخواست میگفتیم، میدیدیم و میشنیدیم... نتیجه؛ تسلیم محض در برابر میل و خواهش دل...
همین است که همینجا هستیم
بُریده از آسمان و سرگردان در زمین!
یک حیوان دو پا، مثل میلیونها حیوان دو پا و چهارپا که صبح تا شام، مطابق میل و غریزه عمل میکنند!
با این تفاوت که عقل خدادادی را نیز در مسیر امیال و غرایز حیوانی بکار گرفتهایم!
یک حیوانِ «ارشد»!
یک «مشرک أعظم» که خواست خود را در قریب به اتفاق لحظات زندگی بر خواست و اراده «خدا» مقدم کرده و یک عمر، دور «کعبه دل»، «طواف» کرده است!
این وضع دنیایمان!
با این اوصاف، تکلیف آخرتمان هم
کاملاً روشن و مشخص است!
چه طلبی از «خدا» داریم، وقتی محرک اصلی گفتارها و رفتارهایمان نبوده است؟!
چیز زیادی برای «خدا» نکاشتهایم که در برزخ و قیامت، محصول آن را درو کنیم!
«اقترب» للناس «حسابهم»
و هُم، فی «غفلةٍ» معرضون!
اینها همه را که گفتم و نوشتم
نه برای ناامیدی از آینده
که برای دانستن قدر و ارزش و اهمیت «اندک» فرصتهای باقیمانده است...
این فرصتهای پیش رو هر چقدر باشد، مغتنم است. لااقل آنها را، رنگ «خدایی» ببخشیم.
از لاک شرک و حیوانیت بیرون بیاییم و حداقل چند صباحی، در حد «چهل» روز «ناقابل» مثل «فرشتگان» زندگی کنیم.
خواست و اراده «خدا» را
در همه شئون زندگی
بر خواست و خواهش دل
مقدم بشماریم
تا هم آینده و آخرت، «آباد» شود
و هم همه خرابیها و غفلتهای گذشته!
یا مبدل السیئات بالحسنات