امام مهدی(عج):  بی یدفَعُ البَلاءُ مِن أهلی و شیعَتی به وسیله من بلا از خانواده و شیعیانم دفع می شود. الغیبة، طوسی، ص ۲۸۵  

حکایت وسواسی

علی‌محمد حیدری نراقی

 

فردی مبتلا به وسواس، با دوست خود وارد قریه‌ای شد و شیره خواست. در همان زمان، طفلی از راه رسید. گفتند: شیره داری؟ گفت: آری. قدری به ایشان شیره فروخت و رفت. آن دو نفر شیره را خوردند.

وسواسی گفت: از او سؤال نکردیم که آن شیره پاک بود یا نجس، حلال بود یا حرام. دوستش گفت: وظیفه شرعی ما چنین نیست و به ظاهر شرع مقدس، چیزی را که نمی‌دانیم پاک است یا نجس، بر ما روا باشد که حکم به طهارتش نماییم و «حق تجسس» نداریم. وسواسی دست برنداشت. وقت عصر که طفل برای مطالبه پول شیره و ظرفش آمد، از او پرسید: آن شیره را از کجا آوردی؟ پاک بود یا نجس؟ حلال یا حرام؟
آن طفل گفت: ما گبریم و در این قریه، گبران زیادند و هر گاه در شیره یا غیرشیره موشی بیفتد و بمیرد، دیگر آن را نمی‌خوریم و به مسلمانان می‌فروشیم. آن دوست رو به وسواسی کرد و گفت: چه کردی؟ دیدی چه بر سر ما آوردی؟ مرد وسواسی از سخنان آن طفل عصبانی شد، با خود گفت: حال چه کنم و شرح حال از صبح تا عصر را با صدای بلند بیان کرد و اینکه به هر چه داشته‌ام، دست زده‌ام و آلوده به نجاست گردیده، تا اینکه برای فرونشاندن خشم خود، کاسه‌ای را که شیره در آن بود، برداشت و بر سر و مغز طفل زد. کاسه شکست و طفلک شروع به گریه نمود که: حالا با شکستن کاسه، در جواب پدرم چه بگویم؛ زیرا این کاسه، ظرف غذاخوردن سگ ما بود و حالا ظرفی برای غذاخوردن سگمان نداریم! 
خلاصه اینکه هر نجسی که شرع مقدس، به جهت عسر و حرج، آن را پاک بداند و یا هر نجسی که در باره آن سکوت کند، پاک است. حلال و حرام شرعی نیز همچون طهارت و نجاست است، یعنی حلیت و حرمت ظاهری ملاک است و نه حلیت و حرمت واقعی.