امام مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف): حقانیّت و واقعیّت، با ما اهل‌بیت رسول‌الله (ص) می‎باشد و کناره‎گیری عدّه‎ای از ما، هرگز سبب وحشت ما نخواهد شد؛ چرا که ما دست‌پرورده‌های نیکوی پروردگار می‎باشیم و دیگر مخلوقین خداوند، دست‌پرورده‌های ما خواهند بود.    (بحارالانوار: ج ۵۳، ص ۱۷۸)  

جرجیس کیست؟

جرجیس (علیه‌السّلام) یکی از پیامبران بنی‌اسرائیل از فلسطین بود که خداوند او را بعد از حضرت عیسی (علیه‌السّلام) به پیامبری برانگیخت و مأمورش کرد تا به سوی پادشاه موصل رفته و او را به توحید دعوت کند.
تاریخ دقیق رسالت جرجیس نبی معلوم نیست؛ اما گفته‌اند، وی در فاصله زمانی میان عیسی (علیه‌السّلام) و پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم) در روزگار «داذیانه» پادشاه موصل بود. پادشاه موصل، حاکمی ستمگر بود و بتی داشت به نام «افلون» که مردم را به زور به پرستش آن وامی‌داشت.
جرجیس از پیامبران بنی‌اسرائیل به فرمان الهی نزد پادشاه موصل رفت و گفت: پادشاها نصیحتم را بپذیر. شایسته نیست مردم غیر خدا را بپرستند و به غیر او تمایل بیابند. پادشاه گفت: تو اهل کدام سرزمینی؟ جرجیس گفت: من مردی از روم و ساکن سرزمین فلسطین هستم. پادشاه دستور داد او را زندانی کردند، سپس بدن او را با شانه‌های آهنین خراشیدند، تا آنجا که گوشت بدنش تکه‌تکه ریخت، و آنگاه روی بدن او سرکه ریختند و بدنش را با پارچه‌ای خشن خراشیدند؛ پس از آن فرمان داد بدن او را با آهن داغ بسوزانند و چون هنوز زنده بود، فرمان داد میخ‌های آهنین در ران‌ها و زانوان و زیر پایش بکوبند؛ ولی او همچنان زنده بود، و... وقتی شب فرا رسید و مردم متفرّق شدند، اهل زندان دیدند فرشته‌ای نزد او آمد و گفت: ای جرجیس! خداوند تبارک و تعالی می‌فرماید: صبر کن و نترس، تو را بشارت می‌دهیم که خداوند همراه تو است و نجاتت می‌دهد. آنها تو را چهار بار خواهند کشت که هر بار خداوند تو را زنده می‌کند و درد و ناراحتی را از تو بر می‌دارد.
سرانجام پس از شکنجه‌های فراوان و پس از چهار بار کشتن جرجیس، پادشاه گفت: اگر این ساحر را رها کنم قوم مرا هلاک می‌کند، پس همگی اجتماع کردند و باز تصمیم بر کشتن او گرفتند، این‌بار خواستند او را با شمشیر به قتل برسانند، جرجیس گفت: در کار من عجله نکنید، سپس گفت: خداوندا اگر تو این بت‌پرستان را هلاک کردی، از تو می‌خواهم نام مرا در زمره حق‌پرستانی که در راه تو هر بلا و مصیبتی را تحمّل کردند ثبت فرما، اینجا بود که به او حمله کردند و سر از بدن او جدا نمودند، در همان لحظه عذاب بر آنها نازل شد و همگی هلاک شدند.