نامهای به من نوشته بودند و موضوعی را یادآوری کرده بودند. در آن نامه، خطاب به من آمده بود: «شما در زمان ریاستجمهوری خودتان گفتید، وقتی دورهاش تمام شد، به حوزهی هنری میآیم و هفتهای هفت، هشت ساعت کار میکنم.» واقعش نیز همین بود. در ذهن بنده بود که اگر فراغتی پیدا کردم، وارد همین مجموعههای شما - بیشتر از همه هم حوزهی هنری - شوم و کار کنم. اما امروز که مجال پیدا نمیکنم و فرصتش نیست. شما بیایید و فکر دیگری برای تمرکز خودتان بکنید. رئیس و سرپرست موفّق، آن کسی است که بتواند سروسامانی به تشکیلات بدهد و خودش به سازماندهی آن برسد. من اگر بخواهم تشکیلات درست کنم و اعضای آن تشکیلات - به قول شما بازوهایش - همین برادران و خواهران روشنفکر و هنرمند انقلابی باشند، این با اسم نمیشود. خاصیت مجموعههای انسانی این است. اگر کسی در امور حزبی و تشکیلاتی کار و فعالیت کرده باشد، اینها را خوب میداند. بنده چون سالهایی متمادی در تشکیلاتِ دولتی کار کردهام - کار و فعالیت در حزب و نظایر آن، بهجای خود محفوظ - میدانم که مجموعهی تشکیلاتی، حیاتش به این است که از بالا، مرتّب زیر نظر باشد. یعنی یک نفر، دائم به آن تشکیلات نگاه کند. این نگاه، مثل نور چراغقوه است و تا زمانی که به یک نقطه افتاده باشد، آن نقطه روشن است. اما به مجرّدی که چراغقوه را گرداندید، دیگر آن نقطه روشن نیست. کسی که بالاسر است، باید دائم مجموعه را زیر نظر داشته باشد و با چشم و نگاه اوست که مجموعه جان میگیرد. «نگاه» که عرض میکنم، نگاه ظاهری نیست؛ مقصود، مدد رساندنِ فرد ناظر و بالاسر است. با این حساب، آیا من، فرصتِ نظارت بر مجموعهی مورد اشاره را دارم؟ معلوم است که ندارم. اگر واقعاً به این نتیجه میرسید که این مجموعه، احتیاج به یک تمرکز دارد و آن تمرکز هم منافات با تجمعهای کوچکتر ندارد، خودتان قدم پیش بگذارید. خوب؛ امروز بارزترینِ این تشکیلات، حوزهی هنری است. تشکیلات دیگری هم از قبیل «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» و مجموعههای بهاصطلاح غیرسازمانی - مثل همان گروهی که اسم آوردند - داریم. آقایانی که هستند - آن نویسندگان و هنرمندان - همه در آن، جا بگیرند.