[۱]. «کنش انقلابی» یک عمل مداوم است. انسان انقلابی، انسانی است که همواره و هم اینک در «فرایند انقلاب امروز» مشارکت داشته باشد. به فرموده رهبر کبیر انقلاب امام خمینی (ره): «ملاک، حال فعلی افراد است.» این مهم نیست که کسی سابقهی انقلابی داشته باشد، مهم این است که اکنون چه نسبتی با انقلاب دارد. در تحلیل رهبر انقلاب؛ «انقلابی گریی یعنی، عادلانه، خردمندانه، دقیق، دلسوزانه، منصفانه، قاطعانه و بدون رودربایستی عملکردن.» (بیانات ۹ تیر ۹۵). حال سوال اینجاست که اکنون که چنین تصویرِ جامع و روشنی که از این مفهوم دردسترس قرار گرفته، چگونه «انقلابیگری» دستآویزی برای فرصتطلبان و برای ضربهزدن به انقلاب و انقلابی میشود؟
[۲]. «انقلابیگری» یک صفت است که در کنار هر حرفهای میتواند قرار گیرد تا هویتبخشی کند. معلم انقلابی، عالم انقلابی، کارگر انقلابی. اما «انقلابینمایی»، خود، یک حرفه است! یک شغل تماموقت که تمام همتش «هزینهکردن انقلاب» برای انقلابینمایی خودش است. «انقلابی» اما، تمام توان اعتبار و آبروی خود را برای دفاع از کیان انقلاب و نظام خرج میکند و خود و همهی داراییاش را وقف اقدام، عمل و خدمت بر اساس آرمانها و ارزشها میکند.
[۳]. «انقلابیگری» یک هویت است که اثر آن «نمود بیرونی» دارد، نتیجه و ثمربخش است. «انقلابینمایی» اما سراسر نمایشگری است! گاه در جبهه باطل به رسم باطل در لباس حق، و گاه در جبهه حق و باز به رسم باطل.
[۴]. «انقلابی» هرکجا باشد در هر کسوتی، هر جایگاهی، یک عنصر مفید، فعال، تحولگرا و مؤثر است. اما «انقلابینما» به دنبال روزنه برای هوچیگری، تفرقه و نفرتپراکنی و امیدزدایی! «انقلابی» چون «عمار»، چون «میثم تمار» جان میدهد، اما پای انقلاب مردانه میایستد. پای روشنگری، مورد افترا قرار میگیرد، از جان شیرین دست میشوید، اما دست از جانان برنمیدارد، حتی اگر برای انقلاب هزینه شود. اما «انقلابینما» به هر دری میزند تا «همهی هزینهها برای او بشود، گاه از نظام، گاه مراجع و گاه ولیّ» و صیدِ کین میکند از آب گلآلود!
[۵]. «انقلابی» اخلاق و تقوا را شرط صحت و ارزش عمل میکند، بنابراین اگر بیراهه پیدا شد، مسیر را گم نمیکند که اگر لغزید، چون معیارش حق است به سرچشمهی نور برمیگردد. «انقلابینما» اما، اخلاق و تقوا را برای اهداف شخصی و گروهی به مسلخ میکشاند، ذبح میکند. خود را معیار حق دانسته و آنجا که کسانی را بر مدار خویش و اهدافش نبیند، «پیراهن عثمان به دست» حتی بر علی میتازد!
آری! «انقلابی» چشم به دهان ولیّ دوخته، «آتشبهاختیار» جهاد میکند، «انقلابینما» گاه هیزم آتش و گاه باد که نه، طوفانی برای بهآتشکشیدن انقلاب به راه میاندازد که اگر صحنه خالی شد، «انقلابی نماها»، «انقلابیها» را تا مرز شهادت مورد اتهام و هجوم میکشانند!
در حقیقت مرز بین «انقلابیگری» و «انقلابینمایی» به باریکی و بُرّندگی صراط است. مرد میدان میخواهد که سپر باشد برای به مسلخ نرفتن «انقلابی غیور» که اگر چنین شد، فَرقِ علی در محراب به خون خضاب میشود! مردِ میدان میخواهد که تاریخ تکرار نشود. انتخاب اما با من و توست «انقلابی» باشیم یا «انقلابینما» …