امام حسین علیه‌السلام:  اگر دنیا و مظاهر آن زیبا و دوست داشتنی به نظر می‌آید، پس خانه آخرت و بهشت خداوند خیلی بالاتر و زیباتر از آن است. (کشف الغمه، ج. ۲، ص. ۲۸) 

امپرياليسم نو و گسترش شكاف ميان كشورهاي فقير و غني

محمد ملک‌زاده
 
 پس از جنگ ویتنام، هری مگداف در سال 1969 میلادی دست به انتشار کتابی زد که تا حدودی ماهیت سلطه‌جویانه و امپریالیستی در سیاست‌های خارجی امریکا را به تصویر می‌کشید. این کتاب همچنان که از نامش «عصر امپریالیسم» انتظار می‌رفت، مؤثرترین تلاش در زمان خود برای معرفی رویکرد ویژگی‌های جدید امپریالیستی و گذر از عصر امپریالیسم سنتی به مدرن بود. هری مگداف در این کتاب با رویکرد تجربی، اقدام به معرفی جریان‌های اقتصادی فراسوی سیاست خارجی استعمار و امریکا نمود. وی با آشکار نمودن تلاش‌های سیاسی - نظامی‌امریکا و نوع ارتباط سلطه‌جویانه این کشور با کشورهای دیگر، دلایل اقتصادی را به عنوان چارچوب اجرایی دولت امریکا عنوان نمود. در همان زمان تهدیدات فراوانی علیه وی در خصوص انتشار این کتاب صورت گرفت؛ اما وی در کنار این تهدیدات با تشویق‌ها و حمایت‌هایی نیز از سوی کشورها و گروه‌های مستقل مواجه بود. هری مگدوف با ارائه آمارهای مستند، پرده از ماهیت‌های استعماری امریکا در بخش مالی و روابط اقتصادی با کشورهای خارجی برداشت. در آن زمان مگدوف از این روابط به درستی با عنوان «دام» استعمار برای کشورهای ضعیف یاد کرد که از سلطه دلار بر اقتصاد جهانی و همچنین فرآیند رشد سطح بدهی‌های کشورهای جهان سوم ناشی می‌گردید. به زودی مشخص گردید که رشد کم‌تر درآمدهای حاصل از صادرات کشورهای ضعیف در برابر انبوه واردات در کنار افزایش نرخ بهره وام‌های اعطایی امریکا و دیگر کشورهای قدرتمند به کشورهای ضعیف، باعث افزایش بدهی این کشورها و تضعیف بیش‌تر آن‌ها می‌گردد. دیری نپایید که کشورهای ضعیف در دام توسعه‌نیافتگی و وضعیت بحران‌های ناشی از بدهی‌های خارجی خود قرار گرفته و روز به روز ضعیف و ضعیف‌تر شدند. به مرور با رشد فزاینده قدرت اقتصادی امریکا در سال‌های پایان قرن بیستم و جهانی‌شدن قدرت سرمایه‌ای این کشور، بستر مناسب جهت تسلط مطلق امریکا در جهان و قبضه نمودن اقتصاد جهانی فراهم گردید. نابودی محیط زیست در کشورهای مختلف، تنها یک پیامد از نتایج سلطه اقتصادی تک قطبی امریکا بر جهان بوده است.
تاکنون روشنفکران و تحلیل‌گران سیاسی متفاوتی در سراسر جهان، به محکوم نمودن امپریالیسم تک قطبی امریکا و سلطه این کشور بر سازمان تجارت جهانی اقدام نموده‌اند. در مقابل ایالات متحده امریکا نیز بی‌اعتنا به این محکومیت‌ها، تلاش نموده در پناه شعارهای فریبنده‌ای چون دفاع از حقوق بشر و گسترش دموکراسی در جهان، اهداف استعمارگرانه خود را دنبال نماید. امروزه دیگر بر کسی مخفی نیست که حمله به کشورهای مختلف و دخالت در امور داخلی دیگران به پایمال نمودن حقوق بشر و جلوگیری از تحقق خواست ملت‌ها انجامیده است. امریکا با انجام این‌گونه اقدامات در پناه شعارهای فریبنده هرگز نتوانسته ماهیت استعماری خود را پنهان سازد. کم‌تر کسی باور می‌کند که حمله امریکا به عراق و رژیم صدام حسین که یکی از مهره‌های کلیدی نظام سلطه امریکا در منطقه خاورمیانه به شمار می‌آمد، به منظور مقابله با رژیم دیکتاتور حاکم بر بغداد باشد. وجود ذخایر غنی انرژی در منطقه خاورمیانه، امریکا را بر آن داشت با حذف مهره‌های ضعیف، مستقیماً خود به ایفای نقش بپردازد.
امپریالیسم نو و گسترش شکاف میان کشورهای فقیر و غنی
عمیق‌تر شدن شکاف در حال گسترش میان ملت‌های فقیر و غنی، یکی از نتایج بازگشت مجدد امپریالیسم به رهبری امریکا و سلطه سیاسی و نظامی این کشور بر جهان است. این وضعیت را می‌توان با وضعیت سلطه امپراتوری انگلیس در قرن نوزده مقایسه کرد. در هر دو مورد کشورهای استعمارگر با استعمار منابع و امکانات کشورهای فقیر، ثروت بیش‌تر برای خود اندوختند و همزمان باعث تعمیق شکاف فاصله طبقاتی در درون کشورهای زیر سلطه گردیدند.
هم‌اكنون خوش‌بختانه مقاومت‌هاي جهاني در برابر نظام سلطه جديد آغاز شده است. ملت‌هاي ضعيف و تحت سلطه به ماهيت واقعي امپرياليسم جديد پي برده‌اند و علي‌رغم تبليغات رسانه‌اي گسترده استعمارگران به رهبري امريكا مقاومت‌ها در برابر استعمار افزايش يافته است.  ادامه دارد...