امام حسین علیه‌السلام:  خودنمایی گزافه‌گویی، عجله کم عقلی و سفاهت ناتوانی است. کشف الغمه، ج ۲، ص ۳۰  

امریکا در وحشت پایان امپراتوری

 محمد ملک‌زاده
 
مداخله نظامی در عراق و افغانستان علی‌رغم مخالفت افکار عمومی ساکنان ایالات متحده، افزایش تهدیدهای دولتمردان امریکایی علیه ایران با وجود مشکلات فزاینده داخلی و درماندگی ارتش آن کشور و دیگر طرح‌های فرار به جلو از نگاه کارشناسان بین‌الملل حاکی از افول امپراتوری امریکا است که مشابه آن را می‌توان در دوران پایان امپراتوری بریتانیا مشاهده کرد.
شکست‌های پی‌درپی کاخ سفید در رسیدن به اهداف سیاسی و مقاصد نظامی از پیش طراحی شده در مقایسه با پیامدهای شکست ده‌ها سال گذشته این کشور در ویتنام، واشنگتن را گرفتار بحران شدیدتری ساخته است. اما پرسشی که در ابتدای امر اذهان را به خود مشغول می‌سازد، این است که چرا در وضعیت کنونی برخلاف آنچه در واقعه ویتنام اتفاق افتاد، با اعتراض گروهی مداوم و سرسختانه مردمی نسبت به سیاست‌های شکست خورده حاکمان کاخ سفید مواجه نیستیم؛ در حالی که پس از آشکار شدن نشانه‌های شکست امریکا در ویتنام، افکار عمومی مخالف، به شدت سیاستگزاران کاخ سفید را تحت تأثیر قرار می‌داد؟
پاسخ به این سؤال را باید در وجود ارتشی جست‌وجو کرد که اعضای آن مرکب از داوطلبانی است که اغلب از طبقات محروم جامعه برخاسته‌اند و به همین سبب چندان اعتراضی به تداوم سیاست‌های جنگ‌طلبانه ندارند. از طرف دیگر، منابع مالی این جنگ کمابیش توسط سرمایه‌های خارجی تأمین می‌شود و از این جهت چندان فشاری متوجه مردم امریکا نیست. این وضعیت با توجه به بحران درهم شکسته شدن نهاد امنیت ملی هشداری است که ایالات متحده را آرام‌آرام به سمت سقوط و فروپاشی سوق می‌دهد.
ویلیام اودوم، ژنرال بازنشسته امریکایی، در مصاحبه‌ای، حمله به عراق را مهم‌ترین شکست راهبردی و استراتژیک در تاریخ ایالات متحده امریکا توصیف کرد. زبیگنیو برژینسکی، مدیر پیشین شورای ملی امنیت نیز در یک موضع‌گیری مشابه جنگ عراق و اشغال کشورها را فاجعه‌ای تاریخی، راهبردی و اخلاقی می‌داند. یکی از نظامیان سابق جنگ ویتنام و سناتور جمهوری‌خواه امروز تأکید می‌کند: کاخ‌سفید مسئول از بین بردن قدرت نیروی زمینی ارتش و به مسخره گرفتن اعتبار آن است.
هم‌اکنون نشانه‌های افول سلطه امریکا در همه‌جا مشهود است
نفوذ ایالات متحده در امریکای لاتین به پایین‌تری حد خود در دهه‌های اخیر رسیده است. در آسیای شرقی، کاخ سفید برخلاف میل خود مجبور است با کره شمالی مذاکره کند و چین را به عنوان عامل اساسی در امنیت منطقه بشناسد. برنامه ایجاد سپر ضدموشکی امریکا در اروپا با مخالفت آلمان و دیگر کشورهای اتحادیه اروپا روبه‌رو شد. در خلیج فارس نیز هم‌پیمانان قدیمی امریکا همانند عربستان سعودی برخلاف گذشته مطیع محض و بی‌چون و چرای برنامه‌های کاخ سفید در منطقه نیستند؛ بلکه به دنبال اهداف منطقه‌ای مستقل هستند که بخشی از آن با سیاست‌های منطقه‌ای ایالات متحده همخوانی دارد. در بطن نهادهای بین‌المللی همچون سازمان ملل متحد، بانک جهانی و... نفوذ امریکا به طور چشمگیری کاهش یافته است.
هم‌زمان با این امر، نظرسنجی‌های بین‌المللی که به طور منظم توسط گروه مرکز تحقیقات واشنگتن انجام می‌شود، از مخالفت‌های سازماندهی شده نسبت به سیاست‌های برون‌مرزی امریکا حکایت دارد و دیگر از آن رؤیای امریکایی با تصویر لویاتان نظامی - که قرار بود جهان را نظمی دوباره بخشیده و قوانین آن را تغییر دهد-! خبری نیست.
رهبران رؤیاپرداز کاخ سفید از میانه قرن بیستم می‌پنداشتند که مسئولیت تاریخی ویژه‌ای را برای رهبری و هدایت سامانه جهانی برعهده دارند! در آن زمان امریکا خود را با انگلستان قرن نوزده مقایسه می‌کرد و در عین حال خویش را وارث حتمی دارایی‌ها و قدرت اقتصادی و سیاسی امپراتوری بریتانیا می‌دانست. در همان زمان بود که هانری آرلوک فرارسیدن «قرن امریکایی» را اعلام کرد و آن را اولین قرنی دانست که ایالات متحده در حال تبدیل شدن به قدرت برتر جهانی است. با فروپاشی کمونیسم در دهه پایانی هزاره دوم، واشنگتن با داعیه رهبری نظام لیبرال دموکراسی حاکم بر غرب این نظام را پیروز مطلق تلقی کرد و فوکویاما از پایان تاریخ سخن گفت!
ولي فراموش نكنيم كه در پايان قرن نوزدهم فقط تعداد اندكي از رهبران بريتانيايي مي‌توانستند پاياني براي امپراتوري اين كشور تصور كنند. هنگامي‌كه در سال1897 پنجاهمين سالگرد تاج‌گذاري ملكه ويكتوريا جشن گرفته شد، بريتانيا بر يك چهارم مناطق جهان سيطره داشت. لندن در آن دوران به يك مركز امپراتوري تجاري و مالي بسيار وسيعي تبديل شده بود كه بر بسياري از مناطق جهان سايه تسلط داشت و بر همين اساس بسياري از نخبگان بريتانيايي مي‌پنداشتند كه بريتانياي كبير اجاره‌نامه جهان را براي هميشه همچون هديه‌اي از سوي خداوند دريافت كرده است. اما غافل از آن‌كه جشن پنجاهمين سالگرد، در واقع آخرين پرتو خورشيد اطمينان‌بخش بر شايستگي بريتانيا در رهبري بود و ديري نپاييد كه همين نخبگان افول سريع اين امپراتوري را با چشم خود مشاهده كردند؛ افولي كه هم‌اكنون دولتمردان امريكايي براي اين كشور و در حقيقت براي نظام سلطه برخاسته از مكتب ليبرال دموكراسي غرب تجربه مي‌كنند.
ادامه دارد